1404-ارد-12
2020 Jan 23
حضرت مهدی علیه السلام :

«فَاعْلَمْ أنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللّه ُ. عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ، وَمَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى وَسَبیلُهُ سَبیلَ ابْنِ نُوحٍ.» بدان که میان خداى متعال و بندگانش خویشى و قـرابـتى نیـست، و کسى که مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نـوح است.

25-May-02
1404-اردیبهشت-12

پرسش و پاسخ

فقه و فلسفه احکام

هنگام شک بین اقل و اکثر چون نسبت به کمتر یقین است واجبه که انجام شود و نسبت به مازاد که شک دارید واجب نیست مثلا اگر شک دارید که یک ماه روزه شما قضاء شده یا بیشتر چون یک ماه قطعی است آنرا انجام دهید ونسبت به زیادی وظیفه ندارید.
بسمه تعالی 1_روز عید فطر 2_روز عید قربان 3_در روزی که نمی داند آخرشعبان است یا اول رمضان اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد. این سه روز روزه حرام است اما برخی از روزه ها نیز باید ترک شود : 1_بنابر احتیاط واجب روزه مستحبی که باعث پایمال شدن حقوق شوهر شود. 2_بنابر احتیاط واجب روزه مستحبی که شوهر از گرفتن آن نهی کرده باشد. 3_روزه مستحبی فرزند که باعث اذیت وآزار پدر و مادر شود ویا از آن نهی کرده باشند. 4_روزه ای که برای روزه دار ضرر و زیان داشته باشد. 5_روزه شخص مسافر مگر آنکه نذر کرده باشد روز معینی را روزه بگیرد.
در صورت اعلم بود بايد از مرجع خود به مرجع اعلم رجوع كرد و در غير اين صورت نمي­توان تغيير داد دليل آن هم حكم عقلي رجوع به خبره است كه عقل و عقلاء حكم مي­كنند كه به كارشناس آگاهتر رجوع شود [1]. پي نوشت: 1) توضيح المسائل مراجع بحث تقليد

بسم الله الرحمن الرحیم
به استحضار می رسد هر علمی متکفل بیان موضوع و حکم خودش است ،فقه به دنبال چیزی است که فلسفه ، عرفان واخلاق بدنبال پاسخ گوئی به مسائل آن نیستند، مثلآ فقه بدنبال این است که افعال مکلفین را سروسامان دهد وبه ظواهر احکام توجه دارد اما این عرفان و اخلاق است که محتوا را معنا می بخشند مثلا فقه می گوید خواندن نماز و گرفتن روزه  از احکام اسلامی است ولی مفهوم تقرب جستن و تهذیب نفس از فقه بدست نمی آید بلکه باید آنرا از اخلاق و عرفان بدست آوریم. به آیه ۱۸۳  در سوره بقره دقت فرمائید :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
فقیهان بواسطه کلمه کتب(نوشته شده است) وجوب و حتمی بودن روزه بر اشخاص که شرایط خاصی دارند را استنباط می کنند اما مسوولیت  کسب تقوا که مفهوم درونی و باطنی هست را ندارد،بلکه  تقوی نتیجه‌ی روزه گیری است که علم اخلاق و اخلاق عملی به دنبال  تبیین آن می باشند، فقه می گوید خوردن و آشامیدن و....باطل کننده روزه است و تنها از این زاویه به افعال می پردازد ولی اگر کسی روزه گرفت ولی بخل ویا حسادت ورزید سخنی نمی گوید بلکه این علم اخلاق است که پا به میدان می گذارد و صراحتا اعلام می کند  تقوی نشانه و اثر روزه گیری است که با بودش روزه به معنای دقیق تحقق یافته وبا عدمش روزه نبوده وفقط یک دهان بستن صرف بوده و هرگز طریق نجات و مستلزم فضائل اخلاقی نخواهد بود.
وجوب و توصیه دو واژه با دو بار معنایی مستقل هستند وجوب یک حکم استنباطی از لفظ کتب  در آیه فوق است ولی توصیه به انجام فرائض یک راهبرد اخلاقی است که علم اخلاق و عرفان وکلام متکفل بیان آن هستند.
البته به اعتقاد اینجانب فهم از منابع سیال است و نمی توان روی خط واحد حرکت کرد و  اجمالا نظریه بهم پیوستگی علوم،بخاطر انسانی بودن  و وحدت موضوع آنها(انسان)،خالی از وجه نمی باشد با این لحاظ فقه ،اخلاق ،عرفان و فلسفه، حقوق و ....رابطه محکمی دارند و نمی توان صرفا به یک حکم شرعی بدون توجه به آثار آن، اقدام کرد،مثلا ربا حرام و جنگ با خداست ونمی توان گفت ربا با فرزند اشکال ندارد ،چون با اصل فلسفه حرمت ربا که فساد و نامتوازن ساختن روابط اقتصادی است در تناقض می باشد.
نتیجه آنکه باید بدنبال پاسخ گوئی قابل دفاع از تناقضات ظاهری بین فقه واخلاق بود و البته نمی توان بصرف رشد فکری انسان امروز و تغییر نگاه به لزوم رعایت حقوق انسان، از لزوم پایبندی به شریعت و مناسک آن با عنوان توصیه بجای وجوب ،دست کشید.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به پرسش فوق،بهتر است در تفسیر آیه مورد استناد،اشاره ای داشته باشیم  به رای علامه طباطبایی ره صاحب تفسیر المیزان، ایشان در تفسیر آیه چنین می‌نویسد:
أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(بقره/۱۸۴)
كلمه (يطيقون ) از مصدر اطاقه است ، و اطاقه همانطور كه بعضى گفته اند به معناى به كار بستن تمامى قدرت در عمل است كه لازمه آن اين است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نيروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتيجه معناى جمله ( و على الذّين يطيقونه ) اين است كه هركس روزه برايش مشقت داشته باشد، و كلمه (فديه ) به معناى بدل و عوض است و در اينجا به معناى عوض مالى است ، كه همان طعام مسكين يعنى سير كردن يك مسكين گرسنه است از غذائى كه خود انسان مى خورد، البته نه آن غذاى ساده اى كه گاهى مى خورد، و نه آن غذاى لذيذى كه باز گاه گاه مى خورد، بلكه از غذاى متوسطى كه غالبا استفاده مى كند، و حكم اين فديه نيز مانند حكم قضاى روزه مريض و مسافر واجب است ، چون تعبير (و على الذّين ) تعبيرى است كه وجوب تعيينى را مى رساند، نه تخييرى و نه رخصت را.
بيان عدم وقوع نسخ در آيات روزه و رد قائلين به وقوع نسخ در اين آيات
بعضى از مفسرين گفته اند جمله نامبرده نيز رخصت را مى رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول ، همه مردم را كه مى توانند روزه بگيرند مخيركرد بين روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام يك مسكين ، چون مردم در آن ايام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، اين آيه به وسيله آيه : ( فمن شهد منكم الشهر فليصمه ) الخ نسخ شد.
بعضى ديگر از همين مفسرين گفته اند: تنها نسبت به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگيرند، و اما مثل پير زن و پيرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شيرده آيه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فديه دادن باقى ماند.
و به جان خودم اينگونه تفسيرها بازى كردن با قرآن و پاره پاره كردن آيات آن است ، و اگر خواننده عزيز در آيات سه گانه مورد بحث دقت كند خواهد ديد كه هر سه يك غرض را دنبال مى كند، و يك سياق متصل و جملاتى به هم پيوسته و بيانى روشن دارد، آنگاه اگر اين كلام واحد و پيوسته را با نظريه اين مفسرين تطبيق دهد، خواهد ديد كه ديگر آن سياق پيوسته را ندارد، جملاتش با يكديگر متنافى است ، اولش آخرش را نقض مى كند، يك جا مى گويد: (كتب عليكم الصّيام ) روزه بر شما واجب شده ، دنبالش مى گويد آنهائى كه مى توانند روزه بگيرند مى توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى گويد: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخرى ناسخ حكم فديه نسبت به خصوص قادران باشد، و حكم فديه نسبت به غير قادران به حال خود باقى بماند، با اينكه در آيه شريفه بنابراين تصوير حكم غير قادرين اصلا بيان نشده است .
مگر اينكه كسى بگويد كلمه (يطيقونه ) قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است ، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن ، و اين پيدا است كه چقدر بى پايه است.


 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بت پرستان(مثل برهماییان و بوداییان ) به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى كه جرمى مرتكب مى شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدايان روزه مى گرفتند، و همچنين وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست به اين عبادت مى زدند و اين قسم روزه در حقيقت معامله و مبادله بوده ، عابد با روزه گرفتن احتياج معبود را بر مى آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و يا او رضايت اين را به دست مى آورده ، تا اين هم رضايت او را حاصل كند.
ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نيست ، براى اينكه خداى عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتياج و يا تاثر و اذيت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان از هر نقص مبرا است ، پس هر اثر خوبى كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى كه باشد تنها عايد خود عبادت گزار مى شود، نه خداى تعالى ، همچنان كه اثر سوء گناهان نيز هر چه باشد به خود بندگان برمى گردد (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها) اسراء آیه ۷ ، اين معنائى است كه قرآن كريم در تعليماتش بدان اشاره مى كند و آثار اطاعتها و نافرمانى ها را به انسان بر مى گرداند انسانى كه جز فقر و احتياج چيزى ندارد، و باز قرآن در باره اش مى فرمايد: (يا ايها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى)فاطر آیه ۱۵

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت امیر علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره اشاره دارند آن هنگام می توان امید داشت به واسطه واجبات و احکام الهی جامعه الهی برپا نمود که همه احکام دینی توأمان ودر کنار هم دیده و اجرا شوند ( حکمت ۳۹).اینگونه نیست که ما   می‌اندیشیم که با اجرای برخی احکام و ترک برخی دیگر می توان جامعه آرمانی بنا کرد .هماهنگونه که اشاره شد حضرت  می فرمایند، نمی‌توان با انجام نوافل و مستحبات ولی با ترک واجبات و احیاناً ارتکاب محرمات انتظار جامعه دینی را داشت .از این فرمایش امام علی علیه السلام میتوان برداشت نمود  هنگامی که به واجبات الهی بی توجهی می شود هر چند درظاهر به برخی امور مستحبی توجه می شود نمی‌توان انتظار تشکیل یک جامعه پویا و دینی را داشت. جامعه ای که از اصول اخلاقی و عدالت فاصله گرفته، آثار سعادتمندی ،در آن مشاهده نمیشود وآن هنگام که اصول اخلاقی و کرامت های انسانی نادیده گرفته می‌شوند امید به بر برپایی  جامعه ای با مختصات یک جامعه پویا و دینی توهمی بیش نیست .آن هنگام که اخلاق و عدالت نادیده انگاشته می شود چگونه می توان انتظار جامعه ای دینی را داشت هرچند به ظاهر برخی از احکام شرعی ولی غیر اساسی عمل می شود شما پرسشگر محترم را به مطالعه دقیق حکمت سی و نهم از نهج البلاغه امام علی دعوت می کنیم

 بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت امیر علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره اشاره دارند آن هنگام می توان امید داشت به واسطه واجبات و احکام الهی جامعه الهی برپا نمود که همه احکام دینی توأمان ودر کنار هم دیده و اجرا شوند ( حکمت ۳۹).اینگونه نیست که ما   می‌اندیشیم که با اجرای برخی احکام و ترک برخی دیگر می توان جامعه آرمانی بنا کرد .هماهنگونه که اشاره شد حضرت  می فرمایند، نمی‌توان با انجام نوافل و مستحبات ولی با ترک واجبات و احیاناً ارتکاب محرمات انتظار جامعه دینی را داشت .از این فرمایش امام علی علیه السلام میتوان برداشت نمود  هنگامی که به واجبات الهی بی توجهی می شود هر چند درظاهر به برخی امور مستحبی توجه می شود نمی‌توان انتظار تشکیل یک جامعه پویا و دینی را داشت. جامعه ای که از اصول اخلاقی و عدالت فاصله گرفته، آثار سعادتمندی ،در آن مشاهده نمیشود وآن هنگام که اصول اخلاقی و کرامت های انسانی نادیده گرفته می‌شوند امید به بر برپایی  جامعه ای با مختصات یک جامعه پویا و دینی توهمی بیش نیست .آن هنگام که اخلاق و عدالت نادیده انگاشته می شود چگونه می توان انتظار جامعه ای دینی را داشت هرچند به ظاهر برخی از احکام شرعی ولی غیر اساسی عمل می شود شما پرسشگر محترم را به مطالعه دقیق حکمت سی و نهم از نهج البلاغه امام علی دعوت می کنیم

مستند این سخنان، جعلی و  دروغ  ومفاد آنها با قرآن ناسازگار ند ودر جای خود ثابت شده ، قرآن ثقل اکبر و درستی اخبار را باید با عرضه کردن آنها بر قرآن سنجش کرد .در قرآن با ایات فراوانی مواجه هستیم که کمال انسانی را به تقوا و عمل صالح و خداباوری می داند ودر نیل به این مقام تفاوتی بین زن مورد نگذاشته است .خداوند در کنار مردان بزرگ به زنان  برجسته نیز اشاره دارد.پس چگونه است زنان مثل مردان  به کمالات اخلاقی دست می یابند در حالی که آنها در اصل حیوانند !؟ چاره کار در رفع این تناقض تمسک به قرآن وطرد این دسته روایات و سخنان است.به نظر میرسد ریشه این اخبار مجعول را باید در یهود و نگاه تحقیر آنه متولیان این دین در گذشته به زن وشیوع این نوع نگاه به فرهنگ وآثار اسلامی دانست که متاسفانه با دور شدن از قرآن به این تفکر زمینه بروز و ظهور داده شده است .

لواط از گناهان کبیره است ولی حق الناس نیست جرمش سنگین و بدون توبه بخشیده نمیشود ودر صورتی که کسی مرتکب این عمل شنیع شودو در  محضر حاکم شرع  به اثبات برسد ،بر کننده آن حد جاری می‌گردد.

 برای پاسخ گویی به این پرسش ابتدا باید مفهوم ایمان را درک کنیم ایمان یعنی اعتقاد قلبی که هر چه قوی تر وخالصتر باشد، شک و شبهه کمتراست تا به مرحله‌ای می‌رسد که هیچگونه شبهه  وشائبه در قلب مومن مشاهده نمیشود این، آخرین مرحله ایمان اختصاص به ولی خدا ،پیامبران واوصیای الهی دارد ،مثال ایمان در این مرحله  همچون گرفتن آتش در کف دست است که احساس سوزندگی را با وجدان خویش درک میشود و هر گونه احساس توهم و خیال مردود است ،در جای خود ثابت شده که مقام ایمان بالاترین مرتبه وجودی هر انسانی است و بر این اساس درجات انسانها به میزان ایمان ،سنجش میشود . خداباوری ،اعتقاد به قران و سنت نبوی ص واهل بیت علیهم السلام، انجام واجبات و ترک محرمات و نیز حسن ظن به خدا و باور به علم و قدرت و حکمت الهی بزرگترین سرمایه ونشانه ایمانی است .

برای آگاهی بیشتر از حقیقت ایمان ونشانه های آن به روایات از جمله کلام نورانی امام رضا ع مراجعه می کنیم:

 

حضرت در مقام بیان ایمان  نشانه‌هایی را بیان می‌کند تا به ما بیاموزد که اگر مدعی اسلام و ایمان هستیم می‌بایست این گونه رفتار کنیم. پس برای محاسبه نفس و خودارزیابی نسبت به وضعیت ایمانی خود و نیز محاسبه و ارزش‌گذاری ایمان دیگران می‌توانیم به نشانه‌های  ایمان توجه داشته باشیم که از جمله آنها مدیریت خشم و نیز مراعات حق در همه احوال است.

امام رضا(ع) فرمود: اَلْمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنْ حَقٍّ، وَ اِذا رَضِىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ، وَ اِذا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذْ اَكْثَرَ مِنْ حَقِّهِ؛ مؤمن، هرگاه خشمگين شود، غضبش او را از حق بيرون نمى برد و هرگاه خرسند شود، خوشنودي‌اش او را به باطل نمى كشاند و هرگاه قدرت يابد، بيش از حق خودش بر نمى دارد. (بحار الانوار، ج 75، ص 355).

 

می‌دانیم که انسان‌ها در هنگام خشم از تعادل رفتاری بیرون می‌روند و هیجانات ناشی از غضب رفتاری را موجب می‌شود که پشیمان آفرین است و آدمی پس از آنکه خشمش فروکش کرد از بسیاری از گفته‌ها و کرده هایش پشیمان می‌شود و نشانه‌های ندامت بر چهره و رفتارش ظاهر می‌شود که گاه، چون کار از کار گذشته دیگر پشیمانی سودی ندارد.

انسان مومن همواره حق مدار است و می‌کوشد تا به هر شکلی شده دور باطل نگردد، بلکه حق محور و حق مدار باشد؛ چنانکه امام علی(ع) این گونه بود به طوری که پیامبر(ص) می‌فرماید: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ؛ علی با حقّ است و حق با علی. هر کجا علی باشد، حق هم آنجاست.(الأمالی للصدوق، ص 89؛ الجمل، ص 81؛ الأمالی للطوسی، ص 548) .

از همین رو امام رضا(ع) بر اساس همین روایات و آیات قرآن از جمله آیات 61 سوره آل عمران و 33 سوره احزاب و مانند آنها محبت آل محـمّد را معیار رستگاری و نجات می‌شمارد و دشمنی ایشان را معیار باطل‌گرایی می‌داند.

امام هشتم (ع) فرموده است: لايُحِبُّنا كافِرٌ وَلا يُبْغِضُنا مُؤْمِنٌ، وَ مَنْ ماتَ وَهُوَ يُحِبُّنا كانَ عَلَى اللّهِ حَقّا اَنْ يَبْعَثَهُ مَعَنا؛ هيچ كافرى ما را دوست نمى دارد و هيچ مؤمنى دشمن ما نمى شود. هركس با محبّت ما اهل بيت بميرد، بر خداوند حتمى است كه او را در قيامت با ما برانگيزد. (مسند الامام الرضا ، ج 1، ص 358)

کسی که می‌خواهد به عزت و صلاح در زندگی دنیا برسد و امور دین و دنیای وی به صلاح باشد باید تحت رهـبرى امامان(ع) در آید و از ایشان جدا نشود. از این رو امام رضا فرموده است: اِنَّ الإمامَهًْ زِمامُ الدّينِ وَ نِظامُ الْمُسْلِمينَ وَ صـَلاحُ الدُّنيـا وَ عِـزُّ الْمـُؤْمِنينَ؛ امامت و رهبرى، رشته دارى دين و نظام بخشى مسلمانان است و مـوجب اصـلاح دنيـا و عزّت و سربلندى مؤمنان است. (اصول كافى، ج 1، ص 200)

 

در زمینه گناه و انحراف عملی و زمینه های آن می توان گفت: خطا و گناه آدمى، ریشه در ناآگاهی ، دنیا دوستى ، گرایش افراطى به لذت های مادى و طبیعى، در ضعف عقلانی و ایمانی انسان دارد. در روایت است که دوستی دنیا سرآمد هر خطا است.
بنابراین اگر کسى بخواهد دلش را از گناه خالى کند، باید با ریشه های آن بستیزد و بکوشد که از شدت محبت دنیا در دلش بکاهد و گرایش به لذت های طبیعى را در نفس خویش تعدیل نماید و در جهت تقویت آگاهی و عقلانیت خود بکوشد.
اگر چنین کند، با استعانت از خداى متعال، می تواند دلش را از گناه خالى کند و به جاى آن محبت خداى بزرگ و اولیاى او را جایگزین نماید.
علماى اخلاق مى گویند: منشا و انگیزه ى گناهان ، سه قوه است : قوه شهویّه، قوه غضبیّه و قوه وهمیّه .
قوه شهویّه ، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى ، مى کشاند، که سرانجامش ، غرق شدن در فحشا و زشتى ها است .
قوهّ غضبیّه ، انسان را به ظلم، طغیان، آزار رسانى و تجاوز، وادار مى کند.
قوهّ وهمیّه ، برترى طلبى، انحصار جویى، تکبر و روح خودخواهى را در انسان زنده مى کند و او را به گناهان بزرگى وارد مى نماید.
اگر با دقت بررسى کنیم در مى یابیم اکثر گناهان (اگر نگوییم همه ى گناهان ) به این سه قوه باز مى گردند.
این سه قوه در وجود انسان لازم است ، ولى اگر کنترل وتعدیل نشود و به افراط و تفریط کشانده شود، سرچشمه ى گناهان بسیار خواهد شد.
براى توضیح بیشتر به این مثال توجه کنید: آب ، در عین حال که مایه ى حیات تمامی جانداران از انسان، حیوان و گیاه مى باشد، اگر مهار نشود به صورت سیلابی جریان می یابد و باعث نابودی حیات بشر می شود ؛ بنابراین حتی این پدیده حیات بخش نیز نیاز به سد سازی و مهار دارد و در صورتی برای بشد مفید خواهد بود که به هنگام نیاز در کانال کنترل شده خاصی قرار گیرد و از دریچه مخصوصی، به مقدار نیاز، جریان یابد، در غیر این صورت طغیان می کند و دیوانه وار به باغ ها و کشتزارها و خانه ها سرازیر شده و همه را ویران خواهد ساخت.
در مورد انسان نیز، نیروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است ، ولى اگر این دو غریزه بر اثر افسار گسیختگى طغیان کنند، موجب بروز جنایات ویرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.
در نتیجه اگر بخواهیم وجود خویش را از آلودگى گناه ، حفظ کنیم ، راهی جز کنترل و تعدیل غرایز و تمایلات نفسانى نداریم .
البته علاوه بر هوای نفس و نیروهای غریزی درونی که زمینه افراط و انحراف عمل و گناه را فراهم می کند، عوامل بیرونی همچون شیطانهاى انس و جن، جاذبه های  فریبنده دنیا، اطاعت از طاغوتها و سد کنندگان راه خدا و همنشینى با منحرفان نیز در تحریک انسان به سمت گناه نقش دارند.
برای حل مشکل:
در درجه اول باید به این نکته واقف باشیم که ترک گناه و رعایت تقوی یک فرایند تدریجی و دراز مدت است ، راهی است که باید با استقامت و تحمل فراوان طی نمود و اینگونه نیست که بتوان یک شبه آن را پیمود و در درجه بعدی بدانیم که راه اصلی آن تقویت مبادی اختیار؛ یعنی آگاهی و آزادی در انسان است و بدون آگاهی و اراده قوی و آزاد، کنترل نهایی نفس برای انسان ممکن نیست.
حتما توجه دارید که پرسش شما در حقیقت ناظر به کشف راز عصمت در انبیاء الهی و عدالت در عالمان وارسته و پارسا است؟ چرا ما دچار گناه می شویم و آنها نمی شدند؟ چه نیرویی در آنها بوده که باعث می شوه مصون بمانند؟ چکار کنیم که قادر شویم نفس خود را کنترل نمایید و دچار خطا و گناه نشویم؟
اگر کمی تامل نماییم در خواهیم یافت که راز عصمت و عدالت، اولا در بینش و آگاهی قطعی و یقینی و ثانیا در ایمان قوی و ثالثا در آزادی آنها از عوامل اسارت بخش و بیماری های اخلاقی و رابعا در عنایت خاص الهی به ایشان نهفته است، آنها به این دلیل معصوم بودند که عالم بودند و خویش را از بند هوا و شیطان رها ساخته بودند.
البته مقام عصمت مطلقه خاص معصومین (ع) است و کسی را یارای این مقام نیست، ولی مکانیزم دست یابی به مراتبی از آن اختصاص به ایشان ندارد، هر کس قادر است به مقدار اختیار؛ یعنی آگاهی، آزادی و ایمان خود از عنایت الهی و صفت عدالت و عصمت برخوردار شود.
در این زمینه اساسی ترین و مهمترین کاری که باید انجام دهیم ، تقویت مبادی اختیار است. اگر انسان موفق شود که گزینش های خود را از روی آگاهی و آزادی انجام دهد، و به حقانیت و کارایی دین اسلام برای به سعادت رساندن انسان، ایمان داشته باشد، به راحتی خواهد توانست با حاکم نمودن عقل و شرع بر کشور وجودی خویش، نفس را تحت کنترل در آورد و از لغزش و گناه مصون بماند.

اجناس بجا مانده ،مال مردم واز  وملکیت شان خارج نشده است ، تنها درصورتی که صاحبان آنها شناخته نشوند و مدتی حداقل چند ماه از بجا ماندن گذشته باشد ،فروخته شده و پول آن به عنوان صدقه از طرف صاحبش به فقرا داده میشود.

حق الناس یک اصطلاح فقهی خاص در ابواب قضا، شهادت و حدود است. در لغت به معنای حق مردم میباشد و در کنار حق الله، اساس حقوق اسلامی را تشکیل می;دهد. ترکیب اضافی حق الناس، از نوع اضافه ملکی بوده و اضافه حق به ذی حق است. به این مفهوم حق متعلق به مردم است. برخلاف حق الله که در آن حق، حکم جعل شده توسط خدا است. در حق الله، حق اضافه به جاعل است. حق الناس نیز مانند حق الله، توسط خداوند جعل شده و فقط امر آن به مردم سپرده شده است.