1404-ارد-12
2020 Jan 23
حضرت مهدی علیه السلام :

«فَاعْلَمْ أنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللّه ُ. عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ، وَمَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى وَسَبیلُهُ سَبیلَ ابْنِ نُوحٍ.» بدان که میان خداى متعال و بندگانش خویشى و قـرابـتى نیـست، و کسى که مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نـوح است.

25-May-02
1404-اردیبهشت-12

پرسش و پاسخ

فقه و فلسفه احکام

لواط حق الناس نیست که رضایت طرف شرط باشد در صورت اثبات آن بواسطه اقرار ویا شهادت دیگران در نزد قاضی حد جاری می شود بلی در صورتی که این عمل شنیع موجب جراح وزخم شود علاوه برجاری شدن حد ،لواط کننده ضامن دیه هم است.

 

مصرف عقیقه در مجلس عزاداری امام حسین ع ویا سایرمجالس اشکال ندارد.مهم در عقیقه به مصرف رساندن قربانی به افراد است.

 

کلینى و دیگران به سند معتبر از اهل بیت علیهم السلام روایت کرده اند که هر که بعد از هر نماز ریش خود را بدست راست خود بگیرد و دست چپ را بسوى آسمان بگشاید و سه مرتبه بگوید:
یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ ارْحَمْنِی مِنَ النَّارِ

اى صاحب جلال و بزرگوارى رحم کن بر من از آتش دوزخ

پس سه مرتبه بگوید:
أَجِرْنِی مِنَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ
نگاهم دار از عذاب دردناک
پس دست راست را از ریش بردارد و هر دو دست را بسوى آسمان بگشاید و سه مرتبه بگوید:
یا عَزیزُ یا کَریمُ یا رَحْمنُ یا غَفُورُ یا رَحیمُ
پس دستها رابگرداند وپشت دستها را به جانب آسمان کند و سه مرتبه بگوید:
أَجِرْنِی مِنَ الْعَذَابِ الْأَلِیم
پس بگوید
وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَالْمَلاَّئِکَةُ وَالرُّوحُ
و درود فرستد خدابر محمد و آلش و نیز فرشتگان و روح
پس حضرت فرمود که هر که این دعا را بخواند خدا جمیع گناهان او را بیامرزد و از او راضى شود و استغفار کند براى او جمیع خلایق بغیر از جنّ و انس تا هنگام مردن او

منبع : اصول کافی ج 4 ص 474

 

از آن جا که دین اسلام دین جامع و خاتم ادیان الهی است برای تمام شئون زندگی اعم از زندگی فردی، اجتماعی، و.... دارای برنامه است؛ از جمله مسئلۀ حقوق بشر و چالش های آن در جامعۀ امروز. این مسئله با به رسمیت شناختن حقوق انسان و کرامت وی نمایان می شود که در ادامه با بیان برخی از حقوق مردم از نگاه اسلام پرسش فوق تبیین می شود
1. حق حیات:
اولین حقوق شهروندی که در اسلام مطرح و حائز اهمیت است، حق حیات می‌باشد، چون تمام حقوق، به حیات انسان تعلق دارد؛ یعنی جان و حیات انسان محترم و کسی حق تعرض و تعدی به آن ندارد. و در باور و عقیده اسلامی، انسان تا حدی محترم و ارزشمند است که، فلسفه وجود هستی به خاطر انسان است.
«هُوَالذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی‌الأَرضِ جَمِیعَاً» [1] ؛ خدا آن کسی است که همه موجودات و پدیده‌های روی زمین را برای شما آفریده.
این مخلوق با کرامت، حق حیات از مسلم‌ترین حقوق او است، و سلب حق حیات از او جایز نیست؛ مگر در مواردی که قانون اسلام تشخیص بدهد آن هم در محکمه‌ای که بر اساس عدالت حکم صادر گردد. سلب حق حیات یک فرد بدون جرم (قصاص، فساد) همانند قتل تمام بشریت است؛ یعنی مرگ شخصی در جامعه انسانی مرگ همه است و حیات فردی همانند زنده کردن و حیات بخشیدن به جامعه است.
«مَنْ قَتَلَ نَفْسَاً بِغَیرِ نَفْس أَوْ فَسَادَاً فِی‌الأَرْض فَکَأَنَما قَتَلَ‌الناسَ جَمِیعَاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَما أَحْیا‌الناس جَمِیعَاً» [2] ؛  هر کس، کسی را جز به قصاص و قتل، یا کیفر فسادی در زمین بکشد، چنان است که گویی همه‌ی مردم را کشته باشد، و هر کس، کسی را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زندگی داده باشد.
با ملاحظه مقاصد شریعت، به عمق و فلسفۀ حقوق شهروند و بشریت، بیشتر و بهتر متوجه می‌شویم؛ که شارع مقدس چه هدفی را تعقیب می‌کند. از کلمات دانشمندان اسلامی بر می آید که مقاصد شریعت بر پنج اصل اساسی است که مجموع حقوق شهروندی و حقوق بشر صادره از اعلامیه حقوق بشر، در راستای حفظ  همین موارد پنج‌گانه است. و نادیده گرفتن حقوق انسانی و نقض حقوق، تعدی به یکی از این حقوق است. این حقوق عبارتند از:
1. حفظ دین، 2. حفظ جان، 3. حفظ عقل، 4. حفظ نسل، 5. حفظ مال، ملاحظه می‌کنیم که بعد از حفظ دین، به عنوان منشور زندگی حیات دنیای انسان؛ حفظ جان مطرح است و قصد شارع مقدس، حفظ جان انسان ها است. و تمام حقوق، قوانین و مقررات دینی و غیر دینی همگی برای حفاظت از موارد فوق است.
در نظام اسلامی، شخص (شهروند) موجودی است که دارای حق و تکلیف است، به عبارت دیگر دو عنصر تشکیل‌دهنده شخصیت انسان«حق و تکلیف» است. یعنی نظام اسلامی به همان اندازه از نظر دینی، سیاسی و اجتماعی تکالیفی را بر عهده انسان نهاده است، در مقابل آن مجموعه تعهداتی به نام «حقوق» در مقابل او برعهده دارد که اولین آن حق «حیات» است.
حق حیات جنین:
در نظام اسلامی، علاوه بر محترم بودن حق حیات، ‌حق قبل از حیات دوران جنین هم محترم است. و پاسداری از آن بر عهده حقوق اسلامی است، به همین خاطر سقط جنین جرم محسوب می‌شود و حتی اموال و دارایی جنین هم مورد حمایت و پاسداری حقوق اسلامی است. تا در دوران جنینی و دوران کودکی، به سرمایه، ملک و ثروت او آسیبی وارد نشود که همان اصول چهارگانه مقاصد شریعت است. به همین خاطر است که ارث، وصیت، به جنین تعلق می‌گیرد و این بیانگر رعایت حقوق مادی او قبل از تولد، می‌باشد.
2. حقوق اجتماعی شهروند در اسلام:
دکتر عبدالکریم زیدان فقیه و حقوق دان، حقوق افراد در حکومت اسلامی را به دو دسته تقسیم بندی می‌کند:
الف. حقوق سیاسی:
حقوق سیاسی از نظر حقوق دانان عبارت است از: حقوقی که شخص به اعتبار این که عضوی از یک مجموعه سیاسی است به دست می‌آورد؛ مانند حق انتخاب کردن، کاندیدا شدن و بر عهده گرفتن وظایف عمومی و مسئولیت اجتماعی، حق نظارت؛ حق نظارت از حقوق موکل بر وکیل است، حق مشورت؛ که در واقع دنباله حق اُمت در انتخاب رئیس حکومت است ، حق عزل و برکناری رئیس دولت؛ مردم در جایگاه موکِّل و رئیس دولت در جایگاه وکیل، رابطه بین آنان.
ب. حقوق عمومی:
حقوق عمومی به حقوقی گفته می‌شود که برای انسان به اعتبار اینکه فردی از جامعه است تعلق می‌گیرد، و نمی‌تواند از آن بی‌نیاز باشد و برای حراست از جان، مال و آزادی انسان وضع شده است.
3. آزادی عقیده:
در بعضی از آیات قرآن کریم، بر اصل «آزادی عقیده» تأکید شده است؛ یعنی اساساً طبیعت اعتقادات قلبی و مسائل وجدانی به گونه ای است که در آنها اکراه و اجبار جایی ندارد.
«در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بی راهه به روشنی آشکار شده است.» [3]
«اگرچه پروردگارت می خواست، تمامی اهل زمین – بدون این که اختیاری داشته باشند – ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری که مؤمن شوند؟» [4]
پیامبر مأمور به ابلاغ دستورهای الهی است، خواه مخالفان ایمان بیاورند یا نه: «و بگو: این حق از سوی پروردگارتان است، پس هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کفر ورزد.» [5]
«و اگر خداوند می خواست، شرک نمی ورزیدند، ولی تو را نگهبان آنان نگماشته ایم و تو کارساز آنان نیستی.» [6]
ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچ گاه نمی تواند تحمیلی باشد، بلکه تنها راه نفوذ آن در فکر و روح، منطق و استدلال است. مهم این است که حقایق و دستورهای الهی بیان شود تا مردم آن را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.
بعد دیگر آزادی، «آزادی فکر و اندیشه» است. قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به تعقل و تدبر و اندیشه در جهان هستی فرا می خواند و از او می خواهد که با نیروی عقل، منافع و مضار خویش را بشناسد و در جهت کمال و آزادی از هرگونه اسارت، پلیدی و گمراهی قدم بردارد.
«زود است که ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا گردانیم، تا آشکار شود که آن حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» [7]
«و در زمین، نشانه هایی برای اهل یقین و نیز در وجود شما است؛ آیا به چشم بصیرت نمی نگرید؟» [8]
4. آزادی بیان:
در مورد آزادی بیان،‌ نظام اسلامی برای ابراز اندیشه و بیان؛ حق ویژه‌ای قائل است. خالق انسان همزمان با خلقت انسان یکی از نعمت های مورد توجه بعد از خلقت انسان را نام می برد و آن هم «بیان» است: «الرحمن* علم ‌القرآن* خلق ‌الإنسان* علمه‌ البیان»؛ «خداوند مهربان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید* به او بیان آموخت».
بیان، سخن گفتن برای ابراز و اظهار مافی‌الضمیر است. موضوع بیان موضوعی صوری و نمایشی نیست؛ بلکه خداوند تمام نعمت های وجودی را به انسان بخشیده، تا در حد اعلا و در مسیر صحیح، از آنها به نفع خویش و جامعه بهره گیرد. و برای  این که آموزش قرآن را مقدم آورده است؛ قرآن نعمت اصلی است و انسان در سایه آن از نعمتهای الاهی بهره درست و صحیح می‌برد. و بیان و اندیشه اگر در سایه قرآن باشد،‌ برای انسان مفید است. بیان اندیشه‌ را آزاد گذاشته است، و شنیدن اندیشه دیگران و انتخاب صحیح را هم آزاد گذاشته و انسان را مختار کرده است. چون در نظام اسلامی فضای گفت و گو آزاد است؛ اما به شرطی که بر اساس «حکمت و موعظۀ حسنه» باشد و اندیشه و عقیده دیگران مورد تجاوز و تعدی قرار نگیرد. نص صریح قرآن آزادی بیان و گفت‌وگو را مشخص و معلوم نموده است: «فبشر عبادی الذین یستمعون ‌القول فیتبعون احسنه، اولئک‌ الذین هداهم ‌الله و اولئک هم‌ أولوا الألباب». [9]  مژده بده به بندگانم، آن کسانی که  به همه سخنان گوش فرا می‌دهند، و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانیند که خدا هدایت‌شان بخشیده است و ایشان واقعاً خردمندند.
در این آیه چند نکته اساسی به چشم می‌خورد:
1. آزادی بیان برای تمام بندگان خدا، چون در آیه کلمه «قول» مراد هرگونه سخن و گفتاری است.
2. گفتار و ‌آزادی بیان و اندیشه یک طرفه نیست، فرد مسلمان هم اظهار‌نظر می‌کند، و هم به نظریات دیگران گوش می‌دهد؛ و آثار دیگران را مطالعه می‌کند، سپس قول احسن را برمی‌گزیند.
3. بندگان هدایت یافته و فرزانه، کسانی هستند که به آرا و نظریات و اندیشه دیگران گوش فرا می‌دهند، و در صورت برتری قول‌ و نظر آنان بر نظر خویش، آن را می پذیرند. این نهایت آزادی بیان و اندیشه در اسلام است، و تمام انسان ها را شامل می‌شود، به شرط این که حقوق و حدود دیگران را رعایت نمایند.
5. گفت و گوی مسالمت آمیز:
قرآن کریم به مسلمانان دستور اکید می دهد که با «جدل احسن» و «گفت و گوی مسالمت آمیز» با اهل کتاب سخن بگویند و روابط خود را بر اساس «اصول مشترک» قرار دهند.
«و با اهل کتاب، جز به شیوه ای که نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنها که مرکتب ظلم و ستم شده اند؛ و بگویید به آنچه بر ما و ـ به آن چه ـ بر شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی است و ما همه فرمان بردار اویی

 
م.» [10]
در آیات پیش تر سخن از نحوۀ برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود، که به مقتضای حال با آنها سخن می گفت، ولی در این آیه سخن از مجادله و گفت و گوی ملایم تر با «اهل کتاب» است؛ زیرا آنها حداقل، بخشی از دستورهای انبیا و کتب آسمانی را شنیده بودند و آمادگی بیش تری برای شنیدن آیات الهی داشتند.
قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد که از دشنام دادن به کافران و بت پرستان پرهیز نمایند؛ زیرا آنها هم در مقابل، به همین روش متوسل خواهند شد:
«شما مؤمنان، به کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید،‌تا مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین عمل هر امتی را زینت دادیم، پس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و آنها را از آن چه عمل می کردند آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد).» [11]
از آن جا که بیان دستورات اسلام، همراه با منطق، استدلال و شیوه های مسالمت آمیز است،‌ به برخی از مؤمنان که از روی ناراحتی شدید نسبت به «مسئلۀ بت پرستی» به بت های مشرکان دشنام می دادند، سفارش اکید می کند که از ناسزا گفتن پرهیز نمایند؛ اسلام رعایت اصول ادب، عفت و نزاکت در بیان را، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین ادیان، لازم می شمارد؛ زیرا هر گروه و ملتی، نسبت به عقاید و اعمال خویش تعصب دارد. ناسزا گفتن و برخورد خشن موجب می شود که آنها در عقاید خود سخت تر شوند. [12]
6. حقوق شهروندان غیر مسلمان:
بر اساس نص قرآن، اکراه و اجبار در پذیرش دین نیست. این بیانگر آزادی در پذیرش عقیده و اندیشه است. و در راستای آن طبق آیه 20 سوره حدید، عدالت اجتماعی؛ همانند سایر شهروندان مسلمان، مشمول حال شهروندان غیر مسلمان هم می‌شود بدون تبعیض، در مورد رعایت عدالت نسبت به آنان به صورت خاص قرآن دستور به رعایت عدالت نسبت به آنان صادر فرموده است: «لا ینهاکم الله عن‌الذین لم یقتلوکم فی‌الدین و لم یخرجوکم من دیرکم و أن تبووهم و تقسطوا و إلیهم ان‌ الله یحب‌المقسطین» [13] ؛ خداوند شما را باز نمی‌دارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیده‌اند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نرانده‌اند خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد.
تمام تلاش، قبول محرومیت و محدودیتی که جلو پای فرد مؤمن و مسلمان است؛ برای جلب رضایت خداوند و محبت الاهی است. در آیه خداوند اشاره به محبوبیت مقسطین می‌کند. مقسطین چه کسانی هستند؟ ‌کسانی که نسبت به غیر مسلمان نیکی نموده و رفتار همراه با قسط و عدالت را با آنان دارند.
در مورد اهل کتاب خداوند به حضرت دستور می‌دهد که در صورت حکمیت بین آنها حق و عدالت را رعایت کن و در بین آنان به عدالت حکم کن «فأن جاؤوک فاحکم بینهم أو اعرض عنهم وان تَعْرِضْ عنهم فلن یضروک شیئاً، و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط» [14] ؛ اگر ایشان نزد تو آمدند (و داوری از تو خواستند) در میانشان داوری کن، یا از ایشان روی بگردان (و کاری به داوری آنان نداشته باش و مترس که) اگر از آنان روی بگردانی، هیچ زیانی نمی‌توانند به تو برسانند، ولی اگر در میانشان داوری کردی، داد گرانه داوری کن چرا که بیگمان خداوند داد گران را دوست می‌دارد.
رسول گرامی در دفاع از حقوق شهروندی و تأمین امنیت فرد «ذّمی»، آزار دهنده آنان را دشمن خود تلقی می‌کند. و این نهایت دلسوزی و دفاع نسبت به حقوق شهروندان غیر مسلمان است: «من اذی ذمیاً فأنا خَصْمُهُ، و من کنتُ خَصْمُهُ خَصَمْتُهُ یومَ‌القِیامِه» [15] ؛ هر کسی فردی ذمی را اذیت کند من دشمن او هستم، ‌و هرکسی که من دشمن وی باشم در قیامت هم با او دشمن خواهم بود.
برای آزادی های فردی غیر مسلمان فقهای اسلامی قاعده‌ای بیان کرده‌اند، که در آن قاعده، حقوق طرفین محفوظ است. شهروندان نسبت به همدیگر و حاکم اسلامی نسبت به آنان و اصولاً روابط اجتماعی بر پایه رعایت حقوق طرفین استوار و محفوظ است.
«لهم ما لنا، و علیهم ما علینا»؛ آنچه برای ماست بر آنان نیز هست، و بر آنان است هر آنچه که بر ماست. [16]
7. عدالت پشتوانه حقوق اجتماعی در اسلام:
محور دعوت آسمانی، و سلسله دعوت انبیا (ع) بر اساس عدالت برای جامعه انسانی است. در دعوت انبیا نقاط مشترک به چشم می‌خورد که بعد از دعوت به سوی خدای یگانه، و دوری از طاغوت در ناحیه عقیده، در ناحیه اجتماعی (عدالت اجتماعی) است. عدالت بر اساس تعریف آن دادگری، عدالتی که همه افراد جامعه از آن برخوردار باشند: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینت و أنزلنا معهم‌الکتب والمیزان لیقوم‌الناس بالقسط.» [17] ؛ ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن، و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردیم و با آنان کتاب‌های (آسمانی و قوانینی) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل کردیم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند.
برای بهره‌مندی تمام انسان‌ها و رعایت حقوق شهروندان، آیه مبارکه تصریح به کلمه «ناس» فرمود، و عدالت حقی است سرلوحه دعوت تمام پیامبران، ایجاد عدالت برای بش  
ریت بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، فقیر، ‌غنی، مؤمن و غیر مؤمن... و در سایه عدالت، تمام حقوق شهروندی محقق می‌شود. چون عدالت جوهری است که تمام امور و جریانات حاکم بر نظام زندگی انسان را تنظیم می‌کند. به قول دکتر محمدعماره: تمدن اسلامی حقوق بشر را در گذشته دور نه تنها مجرد حقوق بشر، بلکه به عنوان فرایض الاهی و تکالیف و واجبات شرعی انسان شناخته و انجام داده است. به گونه‌ای که برای انسان [مسلمان] روا نیست تا از آن چشم بپوشد، یا در آن زیاده‌روی و یا کوتاهی کند...، بلکه محافظت از جان، عقل، دین، ناموس، مال، وطن، علم،‌عدالت، برابری، آزادی و مشارکت انسان ها در امور عمومی از راه مشورت، و امر به معروف و نهی از منکر، ‌تنها مجرد حقوق بشر نیست؛ هر گاه خواست آن را انجام دهد و هر گاه خواست از آن چشم بپوشد؛ و تنها حکم یک اعلامیه و بیانیه را ندارد. بلکه همه اینها از فرایض الاهی و تکلیف شرعی و ضرورت‌های واجب به شمار می‌آیند، و کسانی که مسئولیت انجام آنها را بر عهده دارند، در صورت تخلف و کوتاهی مؤاخذه و مجازات می‌شوند.
8. توجه به اصول مشترک:
اسلام آیینی است که از زمان پیدایش خود با شعار هم زیستی مسالمت آمیز دعوت خویش را به جهانیان عرضه نموده است و این آیین خطاب به «اهل کتاب» چنین می گوید:
«بگو ای اهل کتاب بیایید تا بر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند به خدایی برنگیرد؛ و اگر رویگردان شدند، بگویید: شاهد باشید که ما فرمانبرداریم.» [18]
این آیه از آیات مهمی است که اهل کتاب را به سوی وحدت دعوت می نماید. استدلال این آیۀ شریفه با استدلال در آیات سابق تفاوت دارد. آیات سابق بر این آیه، به طور مستقیم به سوی اسلام دعوت کرده اند، ولی در این آیه به نقطه های مشترک بین «اسلام» و «اهل کتاب» توجه شده است.
قرآن به مسلمانان می آموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید حداقل در قسمتی که با شما اهداف مشترک دارند همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایۀ پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید. [19]
9. نفی نژاد پرستی
قرآن کریم، هرگونه تفکر نژادپرستانه را محکوم نموده است و همۀ انسان ها را فرزند یک پدر و مادر و قهراً فاقد برتری نژادی، قومی و مذهبی می داند.
«های ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست؛ خداوند دانای آگاه است.» [20]
یکی از اصول مهم هم زیستی مسالمت آمیز، تساوی و برابری انسان ها است؛ زیرا نژادپرستی، خود برتربینی و تحقیر ملت ها و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعۀ بشری شده است. جنگ جهانی اول و دوم نمونۀ بارز این مشکلات است.
تفاوت در رنگ، نژاد و ملیت، مایۀ فضیلت کسی بر دیگری نیست. از نظر قرآن، اختلاف زبان ها و رنگ ها از آیات و نشانه های الهی و وسیله ای برای شناخت افراد و اشخاص از یکدیگر است؛ اگر همۀ انسان ها یک شکل، یک رنگ و دارای قد و قوارۀ یکسان باشند، زندگی دچار مشکل و هرج و مرج می گردد.
از نظر قرآن کریم، انسان ها نسبت به یکدیگر فضیلتی جز به تقوا و پرهیزگاری ندارند و مجموعۀ انسان ها، «خانوادۀ بشری» و «امت واحد» را تشکیل می دهند:
«در آغاز مردم امت یگانه ای بودند، آن گاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت، و با آنان، به حق، کتاب آسمانی فرستاد، تا در میان مردم در آن چه اختلاف می ورزند داوری کند ...» [21]
بسیاری از آیات قرآن کریم خطاب به جمیع بشر است؛ مانند «یا بنی آدم» [22]  و «یا ایها الانسان» [23] . این خطاب ها و تعبیرها به این اشاره دارد که انسانیت یک معنای مشترک بین تمام ساکنین زمین است. افراد مناطق مختلف از حیث انسانیت هیچ فرقی با یک دیگر ندارند. بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ،‌ نژاد و ... مختلف بوده است، ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یک پدر و مادر (آدم و حوا) هستند و این تفاوت ها در انسانیت انسان خدشه ای وارد نمی سازد. [24]
10. پذیرش حقوق اقلیت ها:
هیچ دینی همانند دین اسلام، ضامن آزادی و حافظ شرف و حقوق ملی اقلیت ها نیست. اسلام عدالت اجتماعی کامل را در کشور اسلامی، نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای تمام ساکنان سرزمین خود ـ با وجود اختلاف مذهب،‌ نژاد، زبان و رنگ ـ تأمین می کند و این یکی از مزایای بزرگ عالم انسانیت است که هیچ مذهب و قانونی، غیر از اسلام نمی تواند به این آرمان تحقق بخشد.
اقلیت های مذهبی با انعقاد «پیمان ذمه» و اکتساب تابعیت می توانند در کشور آزادانه زندگی کنند و همانند مسلمانان از حقوق اجتماعی و امنیت داخلی و خارجی بهره مند گردند.
قرآن کریم با صراحت، سیاست کلی اسلام را دربارۀ مراعات حقوق ملل و سایر مذاهب بیگانه چنین بیان می کند:
«خداوند شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، از این که در حقشان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید، نهی نمی کند؛ بی گمان خداوند دادگران را دوست دارد.» [25]
پس اسلام اجازه می دهد که اقلیت های مذهبی و مخالفان اسلام در جامعۀ اسلامی زندگی کنند و از حقوق انسانی برخوردار گردند؛ مشروط به این که مزاحمتی برای اسلام و مسلمانان نداشته باشند. و بر ضد آنها کاری صورت ندهند.
در آیۀ دیگر می فرماید: «خداوند فقط شما را از دوست داشتن کسانی که با شما در کار دین کارزار کرده اند، و از خانه و کاشانه تان آواره کرده اند و برای راندنتان ـ با دیگران ـ هم دستی کرده اند، نهی می کند و هر کس دوستشان بدارد از ستمکاران ـ مشرکان ـ است.» [26]
با توجه به این دو آیه، سیاست کلی اسلام دربارۀ اقلیت مذهبی و مخالفان اسلام چنین است: مادامی که اقلیت ها به حقوق مسلمانان تجاوز نکنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمایند، در کشور اسلامی کاملاً آزادند و مسلمانان وظیفه دارند با آنها به عدالت و نیکی رفتار کنند؛ ولی اگر بر ضد اسلام و مسلمانان، با کشورهای دیگر هم کاری داشته باشند، مسلمانان موظف اند مانع فعالیت آنها شوند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.
در اسلام، آزادی و احترام اقلیت های مذهبی به مقداری است که اگر کسی از «اهل ذمّه» کاری که در دین آنها جایز است ولی در شرع اسلام حرام است ـ مانند شراب خواری ـ انجام دهد، کسی متعرض آنها نمی شود؛ البته تا زمانی که به آن عمل تظاهر ننماید. اگر به آن عمل تظاهر نماید، به عنوان نقض «قانون تحت الحمایه» مورد بازخواست قرار می گیرد و اگر عملی انجام دهد که در دین آنها نیز حرام محسوب می شود، مانند: زنا، لواط و ... از نظر حقوق با مسلمانان هیچ تفاوتی ندارد و قاضی حق دارد که «حدّ» را بر آنها جاری سازد؛ اگر چه می تواند آنها را به ملت خود تحویل دهد تا طبق قوانین مذهبی خودشان مجازات شوند. [27]
طبق فقه اسلامی اگر دو نفر از اهل ذمّه مرافعۀ خود را پیش قاضی مسلمانان ببرند، قاضی مخیر است که طبق حکم اسلام قضاوت نماید و یا این که از آنها اعراض نماید. قرآن کریم در این باره می فرماید: «اگر از اهل کتاب برای رفع مرافعه به تو مراجعه کنند، پس میان آنان حکم کن، یا از آنان اعراض نما». [28]
البته منظور این نیست که پیامبر (ص) تمایلات شخصی را در انتخاب یکی از این دو راه دخالت دهد، بلکه منظور این است که شرایط و اوضاع را در نظر بگیرد، چنانچه مصلحت بود دخالت و حکم کند و گرنه صرف نظر نماید. [29]  در این  میان می توان یکی از مصالح را رعایت تعاملات و روابط اهل کتاب با مسلمانان دانست. از این آیه استفاده می شود که هم زیستی مسلمانان یا اهل کتاب، تا حدی بود که آنان برای قضاوت نزد پیامبر اسلام (ع) می آمدند. عدالت همیشه و با هر گروه، یک ارزش است. اگر حاکم یا دولت اسلامی برای داوری و میانجی گری انتخاب شد، باید عدالت را رعایت کند و نباید مسائل نژادی منطقه ای، تعصب های گروهی، تمایلات شخصی و تهدید ها در قضاوت ها تأثیر بگذارد.
11. به رسمیت شناختن انبیا و کتب آسمانی:
اساساً تمام کتاب های آسمانی در اصول مسائل با یک دیگر هماهنگی دارند و هدف واحدی را (تربیت و تکامل انسان) دنبال می کنند؛ اگر چه در مسائلی فرعی، به مقتضای قانون تکامل تدریجی با هم تفاوت هایی دارند و هر آیین تازه مرحلۀ بالاتری را می پیماید و برنامۀ جامع تری دارد. قرآن کریم ضمن تکریم و احترام به پیامبران و کتب آسمانی سابق، آنها را تصدیق می نماید.
«و کتاب آسمانی (قرآن) را به راستی و درستی بر تو نازل کردیم که همخوان (مصدق) با کتاب های آسمانی پیشین و حاکم بر آنهاست، پس در میان آنان بر وفق آن چه خداوند نازل کرده است،‌ داوری کن ...». [30]
حدود بیست آیۀ دیگر نیز در تصدیق و تأیید تورات و انجیل آمده است. [31]  اساساً این سنت  الاهی است که هر پیامبری، پیامبر پیشین را تأیید، و هر کتاب آسمانی ای، کتاب آسمانی سابق را تصدیق می نماید. خداوند در تأیید موسی (ع) و تورات، به وسیلۀ پیامبر و کتاب آسمانی بعدی، یعنی حضرت مسیح (ع) و انجیل چنین می فرماید: «و به دنبال ایشان، (تورات و موسی (ع) ) عیسی بن مریم را فرستادیم که گواهی دهنده بر ـ حقانیت ـ تورات بوده، که پیشاپیش او بود، و به او انجیل دادیم که در آن نوری هست و همخوان ـ تصدیق کننده ـ با تورات است که پیشاپیش آن ـ نازل شده ـ و راه نما و پند آموز پارسایان است». [32]
12. صلح بین المللی
اسلام از ابتدا، اصول صلح را پی ریزی نموده و از این طریق،‌ راه را برای پیمودن صلح بین المللی و هم زیستی مسالمت آمیز همواره ساخته است. در این مورد کافی است که بدانیم صلح، روح اسلام است. همان طور که گفته شد، واژه­ی اسلام از مادۀ «سلم» گرفته شده است و بدین جهت، متضمن معنای سلامت و آرامش است؛ لذا قرآن دستور می دهد که همگی در حوزۀ «سلم و صلح» وارد شوند: «ای ا
فراد با ایمان، همگی در حوزۀ مسالمت وارد شوید...». [33]  «سلم» خیلی  عالی تر و با دوام تر از «صلح» است؛ زیرا به معنای سلامت و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهری را ندارد.
خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد که اگر دشمنان تو از در مسالمت وارد شدند و به آن میل کردند، ‌تو نیز از فرصت استفاده کن و با آنان موافقت نما: «و اگر دشمنان به صلح تمایل داشتند تو نیز مایه به صلح باش». [34]
علاقۀ اسلام به صلح میان انسان ها، به حدی است که به افراد با ایمان نوید می دهد که شاید بر اثر نحوۀ رفتار مسالمت آمیز مسلمانان، میان آنها و دشمنان پیوند دوستی پدید آید: «چه امید است که خداوند در میان شما و کسانی از آنان که با هم دشمنی داشتید، مهربانی پدید آورد و خداوند بر هر کار قادر (به خلق) آمرزنده و مهربان است». [35]
افراد غیر مسلمان به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی که در مقابل مسلمین ایستادند، شمشیر به روی آنها کشیدند، آنها را از خانه و کاشانه شان به اجبار بیرون کردند و ، خلاصه عداوت و دشمنی را با اسلام و مسلمین در گفتار و عمل، آشکارا نشان دادند. تکلیف مسلمانان با این گروه این است که از هر گونه مراوده و پیوند محبت و دوستی با این گروه خودداری نمایند. مصداق روشن آن،‌ مشرکان مکه،‌ مخصوصاً سران قریش بودند؛ گروهی رسماً دست به این کار زدند و گروهی دیگر نیز آنها را یاری کردند.
اما گروه دوم، در عین کفر و شرک، کاری به مسلمانان نداشتند. نه عداوت می ورزیدند، نه با آنها پیکار می کردند و نه اقدام به بیرون راندنشان از شهر و دیارشان می نمودند؛ حتی گروهی از آنها پیمان ترک مخاصمه با مسلمانان بسته بودند. باید به این گروه وفا کنند و در اجرای عدالت بکوشند. مصداق این گروه طایفۀ خزاعه بودند که با مسلمین پیمان ترک مخاصمه داشتند. [36]
خلاصه این که، طرفداری از صلح و هم زیستی مسالمت آمیز در سیاست خارجی، از خردمندانه ترین و مترقی ترین برنامه هاست و اسلام نیز این برنامه را اتخاذ کرده و تقویت نیرو را برای دفاع در مواقع اضطراری خواسته است.
اسلام برای صلح و زندگی مسالمت آمیز چنان اهمیت قایل است که حتی در اجتماعات کوچک و در اختلاف خانوادگی نیز دستور به صلح و سازش می دهد: «و الصلح خیر». [37]
تمام موارد فوق که به صورت مختصر بیان گردید، موضع اسلام در برابر حقوق بشر و حقوق شهروندی – اعم از مسلمان و غیر مسلمان – در جامعه و نظام اسلامی است که حاوی مترقی ترین قوانین در دنیای کنونی است و به جرأت می توان ادعا کرد که هیچ یک از مکاتب دنیا و سازمان های بین المللی نتوانستند این گونه حقوق بشر را رعایت کنند. گفتنی است؛ اگر کسانی در لباس اسلام مسئول و غیر مسئول حقوق شهروندی را نقض کند گناه جرم او به خودش بر می‌گردد نه به اسلام.
 
[1] ‌بقره، 29.
[2] مائده،32.
[3] «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»، بقره، 2566.
[4] «ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم  جمیعاً أفانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین»، یونس، 99.
[5] «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیفکر»، کهف، 299.
[6] «ولو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل»، انعام، 1077.
[7] «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی  یتبین لهم انه الحق أو لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید»، فصلت، 53.
[8] «و فی الارض آیات للموقنین * و فی انفسکم أفلا تبصرون»، ذاریات، 20-211.
[9] زمر،18.
[10] «و لا تجادلوا أهل الکتاب إلا بالتی هی  أحسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون»؛ عنکبوت، 46.
[11]  «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله  فیسبوا الله عدوا بغیر علم کذلک زینا لکل أمة عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبئهم بما کانوا یعملون»؛ انعام، 108.
[12] اقتباس از سؤال 1619 (سایت: 1671).
[13] ممتحنه، 8.
[14] مائده،42.
[15] جامع‌الصغیر، سیوطی، ج2، ص473 به نقل  از فرد و حکومت، دکتر زیدان.
[16] همان.
[17] حدید، 25.
[18] «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء  بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»، آل عمران، 64.
[19] ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 4500.
[20] «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثی و  جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر»، حجرات، 13.
[21] «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین  مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه ....»، بقره، 213.
[22] تعبیر «بنی آدم» در چند آیه، از جمله: آیات 26، 27، 35 و 171 سوره ی اعراف و آیه  70 سوره ی اسراء به کار رفته است.
[23] انفطار، 6؛ انشقاق، 6 و حدود 60 آیه ی  دیگر.
[24] ر. ک: یاسر ابو شبانه، النظام الدولی الجدید بین الواقع الحالی و التصو

ر الاسلامی، ص  542 – 543.
[25] «لا ینهاکم الله عن الدین لم یقاتلوکم فی  الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین»؛ ممتحنه، 8.
[26] «انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین  و أخرجوکم من دیارک و ظاهروا علی إخراجکم أن تولوهم و من یقولهم فأولبک هم الظالمون»، ممتحنه، 9.
[27] جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلام،‌ ترجمه و نگارش داود الهامی، ص 526 ـ 5300.
[28] «فان جاوک فاحکم بینهم أو أعرض عنهم»؛ مائده، 422.
[29] تفسر نمونه، ج 4، ص 386.
[30] «و أنزلنا إلیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین  یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما أنزل الله»؛ مائده، 48.
[31] برخی آیات عبارتند از: آل عمران، 50 « و مصدقا ما بین یدی من التوراة ....». نساء، 477: «یا أیها الذین اوتوا الکتاب بما نزلنا مصدقا لما معکم». مائده، 46: «فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة ...». صف، 6: «انی رسول الله الیکم مصداقا لما بین یدی من التوراة». بقره، 89: «و لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم». بقره، 101: «و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم».
[32] «و قفینا علی اثارهم بعیسی ابن مریم  مصدقا لما بین یدیه من التوراة و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة و هدی و موضوعة للمتقین»؛ مائده، 46.
[33] «یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة...»؛ بقره، 2088.
[34] «و أن جنحوا للسلم فاجنح لها...»، انفال، 611.
[35] «عسی الله أن یجعل بینکم و بین الذین  عادیتم منهم مودة و الله قدیر و الله غفور رحیم»؛‌ ممتحنه، 7.
[36] تفسیر نمونه، ج 22،  ص 31 ـ 32.

حکومت واقتصاد از امور پنهان و غیبی نیست که اصل وچگونگی آن از عقول بشری پنهان باشد، بلکه از امور دنیوی وقابل فهم برای انسانهاست که آن ها بر حسب نیاز خود به ضرورت وکیفیت آن می رسند. علاوه بر این، اسلام دین خاتم است وتا روز قیامت باقی خواهد بود، ودینی که خاتم ادیان است اگر بخواهد سیستم خاصی از اقتصاد را ارائه دهد، نمی تواند آن سیستم برای همیشه ودر هرزمان ومکانی ماندگار باشد، زیرا شکل وسیستم های خاص اقتصاد، گذرا ومتناسب با هر زمان ومکانی می باشد ومردم در هرزمان ومکانی متناسب با فرهنگ وعقاید وآداب ورشد اجتماعی خود، نوعی ازاقتصاد ودر زمان ومکان دیگر ازنوعی دیگر از آن ها را انتخاب می کنند. البته اسلام بدلیل جامعیتش، هر آنچه که در هدایت ورشد معنوی وتکامل انسان نقش دارد مورد توجه قرار داده است،، از این رو نسبت به اقتصاد شاخصه های ارزشی آن را مورد توجه قرار داده ودستوراتی  گاه به طور واجب و گاهی به نحو ی که مورد امضا ی حکم عقل وروش عقلا است، را صادر کرده است وگاهی در مواردی که جامعه به بیراهه رفته، هشدار داده وخطای آن ها را متذکر شده است. از این رو وظیفه مسلمانان است که در هر زمان و مکانی دستورات وشاخص های ارزشی اسلام را متناسب با سیستم خاصی از حکومت و اقتصاد که همگون با زمان و مکان آن ها می باشد، مراعات نموده ودر قالب سیستم مناسب با روز پیاده نمایند.لذا اسلام دستورالعمل های اساسی که مورد نیاز است را بیان کرده که بخشی از آن سفارشات اخلاقی  در اقتصاد عبارت است از :منع از انباشت ثروت، انفاق در راه خدا، میانه روی درمعیشت، منع از انواع ربا، منع از بی کاری، منع ازکم فروشی و نیرنگ در معامله، منع از حرص در جمع مال، تاکید برعدالت در توزیع ثروت، تاکید بر احسان ونیکوکاری ومنع ازدادن سرنوشت اقتصاد جامعه به سفیهان و

 

روح و نفس انسان از شگفت‌آورترین موجودات عالم هستی است. فهم تمام اسرار روح برای انسان مشکل بلکه شاید غیر ممکن باشد. قرآن کریم می‌فرماید:«و در باره روح از تو می‌پرسند، بگو:«روح از -سنخ‌- فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندکی داده نشده‌اید».
پرسش‌های گوناگونی در مورد روح مطرح است؛ مثلاً این‌که آیا روح دارای مراتب است یا نه؟ روح دارای چند مرتبه است؟ مراتب روح چگونه است؟ رابطه روح و بدن چگونه است؟ آیا با مردن تمام مراتب روح از بدن و جسم مفارقت می‌کند یا برخی از مراتب روح در بدن می‌ماند؟
آنچه به صورت اختصار در این‌جا می‌توان اشاره کرد این است که بر اساس منابع دینی و نیز مبانی فلسفی به صورت قطعی نمی‌توان گفت که به مجرد مردن، رابطه نفس با بدن به صورت کامل قطع می‌گردد، بلکه این رابطه می‌تواند به صورت ضعیف استمرار داشته باشد.
بر اساس برخی روایات – مانند روایت ناظر به تکان دادن میت - روح حتی بعد از مرگ نیز تا مدتی دلبستگی به جسم دارد.
در همین راستا اسحاق بن عمار می‌گوید:از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم آیا مؤمن نسبت به کسانی که به زیارت قبرش می‌روند، واکنشی نشان می‌دهد؟!
امام فرمود:بله و تا زمانی که نزد قبر او هستند، با آنها انس می‌گیرد -و خوشحال است- و زمانی که از نزد قبر او می‌روند دچار وحشت و تنهایی  می‌گردد.
بنابراین از نظر روایات رابطۀ نفس و بدن بعد از مرگ نیز - هر چند به صورت ضعیف - استمرار دارد؛ نهایت این‌که این ارتباط در اوائل مرگ قوی‌تر است که به همین دلیل در تلقین، برای توجه بیشتر میت به محتوای گفتار، بدنش را تکان می دهند.
حکیم سبزواری در این زمینه می‌گوید:«با مرگ، علاقۀ نفس با بدن به‌ طور کامل قطع نمی‌شود، بلکه مادامی‌ که اثر بدن باقی است، علاقۀ نفس با بدن نیز باقی است و به همین جهت، در شریعت به زیارت اهل قبور دستور داده‌اند».
وی پس از این ادعا این مطلب را هماهنگ و موافق با مبانی حکمت متعالیه می‌داند.
در توضیح این مطلب می‌گوییم بر اساس مبانی حکمت متعالیه، حدوث و پیدایش نفس جسمانی است؛ یعنی نفس در ابتدا جسمانی است و در اثر حرکت جوهری مراحل کمال را طی می‌کند و از مرحله جمادی به نباتی،  حیوانی و سپس به تجرد انسانی می‌رسد؛ بنابراین همان‌گونه که در طرف پیدایش، مرحلۀ جمادی از مراحل نفس محسوب می‌شود؛ در طرف افول و پایان زندگی مادی نیز بدن مادی پس از مرگ نیز از مراتب نفس به حساب می‌آید. بنابراین از آن‌جا که بدن پس از مرگ دارای مراتب است، این ارتباط نیز دارای مراتب است.وبا توجه به همین رابطه روح با بدن دستور داده شده دعای تلقین خوانده وبدن میت تکان داده شود،همانطوری که در بسیاری از عبادات مثل نماز واعمال حج وبسیاری دیگر از عبادات نیز به تحرک است .علاوه بر نکته فوق ،تلقین  اثر تربیتی بسیار زیادی برای افراد ناظر بر دفن میت دارد خصوصا آنجایی که سخن از  ایمان به خدا ورسول امامان و برانگیخته شدن پس از مرگ در قیامت وسوال جواب ونیز بهشت ودوزخ می شود .

اشکال ندارد. گرچه بهتر است در حال نماز، شان نماز را با پوشاندن کامل بدن رعایت کنیم.

 

طرفداران نظريه رسوخ فرهنگ عصرى در قرآن، موجودات ماوراء طبيعت را دست آويز استدلال خود قرار داده اند و گفته اند:
پيش از اسلام، اعتقادات خرافى در بين مردم رواج داشت كه از جمله ى آن ها اعتقاد به جنّ و ديو مى باشد؛ قرآن نيز اين فرهنگ خرافى را پذيرفته است؛ حتّى سوره اى به نام «جنّ» در قرآن آمده است، حال آن كه بعيد است علم به وجود جنّ قائل شود.[1]


بررسى و نقد شبهه
شايد اين نكته كه يكى از طوايف عرب، به نام «بنومليح» ـ شعبه اى از قبيله خزاعه ـ جن را مى پرستيدند[2]، شبهه كنندگان را به چنين سخنى وادار كرده كه جن جزو فرهنگ خرافى اعراب بوده، قرآن از آن تأثير پذيرفته است.
«جَنّ» به معناى، مستور بودن از حواس است؛[3] و به نوعى از خلقت اطلاق مى شود كه از حواس ظاهرى ما پنهان است و قرآن از آن سخن به ميان آورده است.[4] جن ها زندگى و مرگ دارند و مانند انسان مبعوث مى شوند.[5] جن ها، مذكّر و مؤنث دارند و نسل آن ها بسيارند.[6] آن ها نيز مانند انسان، تكليف و مؤمن و كافر[7] دارند.[8] «جن» در قرآن، 22 بار و «جان» 7 بار و «جَنّه» 5 بار تكرار شده است.
علوم تجربى، نمى تواند درباره جن كه بيرون از تجربه آزمايشگاهى است، نظر بدهد، ولى هنوز نظريه قطعى بر عدم وجود آن نداده و آن را انكار نكرده است.
قرآن همواره حقايق و واقعيت ها را بيان كرده است و جن نيز جزئى از واقعيت هاى عالم خلقت هستند كه در قرآن از آن ها سخن به ميان است؛[9]افزون بر آن، گزارش هاى بسيار زيادى از رؤيت جن ها و ارتباط انسان با آن، در دست است كه انكارناپذير مى باشد.

پی نوشتها:
__________________

[1]. ر.ك: بينات، ش 5، ص76.

[2]. تفسير نمونه، ج 5، ص 376.

[3]. مفردات راغب، واژه جن.

[4]. حجر، 27.

[5]. احقاف، 18.

[6]. جن، 6.

[7]. ذاريات، 56.

[8]. سيدمحمد حسين طباطبايى، المخلوقات خفيه فى القرآن، ص 37.

[9]. «و لا يَأتيه الباطِل مِن بَينِ يَدَيه»؛ صافات، 42

پرسش شما سه کلید واژه موسیقی، حرام(حرمت) و شادی دارد که لازم می دانیم در باره هر یک از آنها به اختصار توضیح داده شود آنگاه پاسخ دهیم که آیا موسیقی مطلقاً حرام است!؟ آیا موسیقی مطلقاً موجب شادی می‌شود!؟ وآیا از نگاه دین (شرع) هر موسیقی که باعث شادی شود حرام است!؟
به اختصار توضیح داده میشود، احکام شرعی بر اساس مصلحت و مفسده واقعی بنا یافته اند یعنی حکم واجب قطعا بخاطر وجود مصلحت، واجب شده وحکم حرام بواسطه مفسده، نهی گردیده است بعبارت دیگر هیچ حرام ویا واجبی بدون جهت حرام و یا واجب نشده والا حاکی از لغویت احکام وبی ریشه بودن آنها است واین مدعا با علم وحکمت بی منتهی خداوند در تضاد کامل می باشد .
اما درباره کلید واژه‌ها ی، موسیقی، حرام وشادی، کوتاه می گوییم:
موسیقی دانش سازها و آوازها وترکیب اصوات به صورت گوشنواز. (و) علم الحان وآن یک قسمت از اقسام چهارگانه علوم ریاضی قدماست. ارسطو موسیقی رایکی از شعب ریاضی بر شمرده وفلاسفه اسلامی نیز نظر او پذیرفته اند و..... آن را هنر نیز نامیده اند. (لغت نامه دهخدا).
حرام یعنی چیزی که ممنوع است وانجامش موجب کیفر می‌شود.
شادی :خوشحالی، بهجت، بشاشت وشادمانی. مقابل اندوه وغم وسوگ. (لغت نامه دهخدا).
 با توجه به شرح معانی واژه های مورد بحث ، پاسخ پرسش های سه گانه چنین است؛
بنا بر متون فقهی و رساله های عملیه بسیاری از مراجع تقلید؛  موسیقی ای عنوان حرام دارد که موصوف به غنا شود، موسیقی غنایی آن موسیقی است که هم از حیث محتوا و هم آهنگ بگونه ای باشد که بیهوده گی معنایی داشته ویا بگونه‌ای باشد که در مجالس گناه بکار گرفته  شود. در نتیجه موسیقی مطلقا حرام نیست بلکه غنا حرام است.
اما  پاسخ ما به دو پرسش دیگر؛ که آیا موسیقی مطلقا شادی آفرین است و یا آیا از نگاه دین موسیقی شادی آفرین حرام است ‌؛ چنین است که هر نوع موسیقی موجب شادی نیست بلکه برخی از آنها حزین وغمناک است ولی غمناکی هم دلیل حلال بودن نیست چه بسا ممکن است موسیقی حزین هم در بردارنده مطالب خلاف اخلاق و یا ترویج باطل باشد. اما هر موسیقی شادی آفرین نیز حرام نمی باشد بدلیل اینکه فرحناک بودن آهنگ ولحن همیشه مساوی با ترویج باطل نیست بلکه مشاهده میشود بسیاری از آهنگ های شاد در بر دارنده مفاهیم اخلاقی و انسانی هستند.
در نتیجه  موسیقی مطلقا حرام نشده چه شادی آفرین باشد وچه غمناک بلکه موسیقی ای حرام شده که ترویج باطل کرده و یا در محافل ومجالس گناه مورد استفاده قرار می‌گیرد چه شادی آور باشد ویا حزین وغمناک

نماز را  تمام بخواند بلی اگر آن هنگام که تکلیفش نماز شکسته است، نماز را نخواند تا قضا شود، اگر به شهر یا محل سکونتش برگشت نمازش را شکسته قضا کند

 

اقتدای مسافر به غیر مسافر هیچ کراهتی ندارد بلکه برعکس است یعنی اقتدای غیر مسافر به مسافر کراهت دارد یعنی ثواب این نماز کمتر است.

 

حکومت واقتصاد از امور پنهان و غیبی نیست که اصل وچگونگی آن از عقول بشری پنهان باشد، بلکه از امور دنیوی وقابل فهم برای انسانهاست که آن ها بر حسب نیاز خود به ضرورت وکیفیت آن می رسند. علاوه بر این، اسلام دین خاتم است وتا روز قیامت باقی خواهد بود، ودینی که خاتم ادیان است اگر بخواهد سیستم خاصی از اقتصاد را ارائه دهد، نمی تواند آن سیستم برای همیشه ودر هرزمان ومکانی ماندگار باشد، زیرا شکل وسیستم های خاص اقتصاد، گذرا ومتناسب با هر زمان ومکانی می باشد ومردم در هرزمان ومکانی متناسب با فرهنگ وعقاید وآداب ورشد اجتماعی خود، نوعی ازاقتصاد ودر زمان ومکان دیگر ازنوعی دیگر از آن ها را انتخاب می کنند. البته اسلام بدلیل جامعیتش، هر آنچه که در هدایت ورشد معنوی وتکامل انسان نقش دارد مورد توجه قرار داده است،، از این رو نسبت به اقتصاد شاخصه های ارزشی آن را مورد توجه قرار داده ودستوراتی  گاه به طور واجب و گاهی به نحو ی که مورد امضا ی حکم عقل وروش عقلا است، را صادر کرده است وگاهی در مواردی که جامعه به بیراهه رفته، هشدار داده وخطای آن ها را متذکر شده است. از این رو وظیفه مسلمانان است که در هر زمان و مکانی دستورات وشاخص های ارزشی اسلام را متناسب با سیستم خاصی از حکومت و اقتصاد که همگون با زمان و مکان آن ها می باشد، مراعات نموده ودر قالب سیستم مناسب با روز پیاده نمایند.لذا اسلام دستورالعمل های اساسی که مورد نیاز است را بیان کرده که بخشی از آن سفارشات اخلاقی  در اقتصاد عبارت است از :منع از انباشت ثروت، انفاق در راه خدا، میانه روی درمعیشت، منع از انواع ربا، منع از بی کاری، منع ازکم فروشی و نیرنگ در معامله، منع از حرص در جمع مال، تاکید برعدالت در توزیع ثروت، تاکید بر احسان ونیکوکاری ومنع ازدادن سرنوشت اقتصاد جامعه به سفیهان و....

درباره  خواندن نماز نافله در خانه وبهتر بودن آن ، روایاتی وارد شده، از جمله روایتی است که اباذر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرده است؛ (وسایل الشیعه، ج 5، باب 69،استحباب نماز نافله در منزل) در این روایت حضرت رسول اکرم به نکاتی اشاره دارند که دلیل استحباب نماز نافله در خانه روشن می‌شود،
الف) کسی که نماز نافله در خانه می خواند تنها خدا ناظر بر اوست وتنها وجه الهی را مد نظر دارد.
ب) نماز نافله در پنهانی ودر خانه با فضیلت تر از نماز ی است که علنی خوانده می شود.
ج) سجده ای که مخفیانه و برای خدا آورده می شود، بهترین وسیله تقرب به خدا است، واین حالتی است که خداوند به چنین بنده ای در مقابل فرشتگان، مباهات می کند واین افتخار موجب می‌شود که هفتاد هزار فرشته با چنین بنده ای نماز  گذارند و برای او طلب مغفرت کنند.

 

گرچه جواز چند همسری از قوانینی است که در اسلام مورد تایید قرار گرفته اما از واجبات وقوانین دائمی وغیر قابل تغییر نیست، بلکه موضوعی جائز آن هم با شرایط و ویژگی های خاص خود، یعنی جواز، تابع برخی علل است که اسلام به خاطر آنها آنرا تایید کرده است. جامعه مثل هر موجود زنده از قوانین واصولی تبعیت می کند که گاهی به خاطر پاره ای آسیب های اجتماعی، نیاز به بازسازی، تغییر حتی زمانی تعطیل کردن احکام دارد چه بسا منافع اجرای برخی احکام یا تعطیلی آنها برای گروهی از گروه های اجتماعی ویا جنسیتی بیش از گروه های دیگر باشد. مثلاً همین جواز چند همسری را بجهت پیشی گرفتن زاد و ولد زنان از مردان و یا وقوع جنگها ویا حتی حوادث طبیعی که مردان را بیش از زنان مورد آسیب قرار می دهد، توجیه می کند ودر صورت بی توجهی به حق زنان در داشتن همسر دریک زندگی سالم ومحروم شدن عده زیادی از زنان تنها به خاطر مخالفت با چند همسری، ظلم روشنی به آنها شده است.همانگونه که بیان شد ونباید غفلت کرد، نکته مهم در این موضوع یعنی جواز چند همسری تنها منوط به وقتی است که ضرورتی احساس می شود ویک قاعده کلی، دائمی وغیر قابل تغییر نیست.