«فَاعْلَمْ أنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللّه ُ. عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ، وَمَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى وَسَبیلُهُ سَبیلَ ابْنِ نُوحٍ.» بدان که میان خداى متعال و بندگانش خویشى و قـرابـتى نیـست، و کسى که مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نـوح است.
لابد منظور این است که چرا بدی را با اینکه شناخته ایم انجام می دهیم وگرنه خوبی را باید انجام داد. رفتار انسان تحت تاثیر عوامل متعددی قرار دارد. معرفت گام نخستین در عمل است اما چنان نیست که انسان به محض شناخت یک خوبی آن را انجام دهد یا با شناخت بدی آن را ترک کند زیرا عناصر دیگری همچون احساسات و عواطف و غرایز و بویژه غریزه جنسی و شیطان بلکه شیاطین جنی و انسی در انسان تاثیر گذارند و انسان را به سوی بدیها دعوت می کنند و انسان بسته به درچه ایمان و تقوایش ممکن است زیر نفوذ این عوامل قرار گرفته و به بدیها متمایل شده و آلوده گردد. افزون بر این عوامل دوستان بد و محیط آلوده و تربیت نامناسب و فرهنگ و رسوم غلط و... می توانند تاثیر داشته و به عنوان عوامل بازدارند در کار آیند و جلو رفتار مناسب را گرفته و انسان را به بدیها بکشانند.
تخلف از مقررات وقوانین خلاف شرع وقانون ،وضمان آور است ضمن اینکه شاید اینگونه آبها آلوده به انواع میکرب ها باشند که علاوه برانتشار بیماری ،مسؤولیت شرعی وقانونی هم متوجه مسبب اینکار گردد.
خواب صادق یکی از دروازه های معرفت وآ گاهی است گرچه حجیت آن واعمال آن درباره دیگران احتیاج به دلائل شرعی وقانونی دارد اما بطور کلی خواب صادق می تواند یک نشانه باشد.در برخی روایات نیز دستورالعمل هائی برای دیدن خواب صادق وارد شده است، برای آگاهی به فهرست کتاب شریف کافی مراجعه نمائید .بهر حال با توجه به شرایط جنابعالی و زمان خواب، انشاء الله خواب شما رؤیای صادق است
تقويم هجري شمسي
تقويمي كه ما از آن استفاده ميكنيم، يكي از دقيقترين و مناسبترين تقويمهاي جهان است، اما متاسفانه فقط اندكي از ما آن را به خوبي ميشناسيم و تاريخچه به وجود آمدن آن را ميدانيم. براي مثال، برخلاف تصور عموم، تقويمي كه امروز از آن استفاده ميكنيم، قدمت 1386 ساله ندارد، بلكه در همين دو قرن اخير تدوين شده است. ابتدا با مفهوم سال شمسي حقيقي آشنا شويد.
سال شمسي حقيقي
مدت زمان بين دو عبور متوالي مركز خورشيد از نقطه اعتدال بهاري است و مدت متوسط آن در ساعت 12 زيجي تاريخ صِفر ژانويه 1900 ميلادي، 24219878/365 شبانهروز يا معادل 365 شبانهروز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 97/45 ثانيه حساب شده است. مدت متوسط سال شمسي حقيقي، ثابت نيست و سالانه معادل 0000000614/0 شبانهروز يا 00530/0 ثانيه از مدت متوسط سال شمسي حقيقي كاسته ميشود. مدت متوسط سال شمسي حقيقي ثابت نيست و بر اثر تغييرات تعدادي از مشخصه هاي نجومي، تغيير ميكند. (صياد 1373، ص 29)
تقويم هجري شمسي بُرجي
اولين بار عبارت « هجري شمسي» در تقويم رسمي سال 4-1303 هجري قمري آمد. اين تقويم را عبدالغفارخان نجم الدوله ( 1259 - 1326 ق) استخراج كرده بود كه در بالاي صفحات آن براي نخستين بار عبارت سال هجري شمسي 1265 به چشم مي آيد. البته عبدالغفارخان نجم الدوله در سالهاي بعد و در تقويم هاي آن روزگار كه به صورت دفترچه اي منتشر مي شد، ستون جديدي براي روزها و دوازده برج حَمَل، ثور، ... و حوت، به طور مرتب درج مي كرد و بدين ترتيب وي براي اولين بار تقويمي را اختراع و ابداع كرد كه امروزه به نام «تقويم هجري شمسي بُرجي» معروف شده است. تا قبل از اين تاريخ، تقويمي كه اساس آن شمسي و مبداء آن هجرت حضرت محمد(ص) از مكّه به مدينه باشد، در ايران رايج نبوده است. ( صياد 1375، ص 111)
مبدا تقويم هجري شمسي بُرجي، اول بهار سال شمسي است كه در آن هجرت حضرت محمد(ص) از مكّه به مدينه اتفاق افتاده است. اين مبداء مطابق روز جمعه 19 مارس 622 ميلادي(يولياني) است. آغاز يا لحظه تحويل سال، (لحظه عبور مركز خورشيد از نقطة اعتدال بهاري نيمكره شمالي) دقيقاً با محاسبات نجومي تعيين ميشود. به اين جهت، اولين روز سال هميشه بر روز اول بهار منطبق است. اين سال از لحاظ استفاده در زندگي روزمره، شامل 365 شبانهروز در سال كبيسه است. نام ماههاي اين تقويم(برجها)، به ترتيب همنام با دوازده صورت فلكي قديمي منطقهالبروج است.(جدول 1) تعداد شبانهروز هر برج برابر با مدت حركت مركز خورشيد در همان برج كه به علت حركت ظاهري غيريكنواخت مركز خورشيد روي مدارش از 29 تا 32 شبانهروز تغيير ميكند. در ضمن اين امكان وجود داشت كه تعداد شبانهروزهاي هر يك از بروج از سالي به سال ديگر تغيير كند.
نوروز (اولِ حَمَل) و كبيسههاي تقويم هجري شمسي برجي از طريق محاسبه لحظه تحويل سال و مقايسه آن با لحظه ظهر حقيقي تعيين ميشود. سال كبيسه هر چهار و گاهي هر پنج سال يكبار اتفاق ميافتد. دوره دوم مجلس شوراي ملي ايران در ماده 3 قانون محاسبات عمومي، مصوب 21 صفر 1329 مطابق 2 حوت 1289، تقويم هجري شمسي بُرجي را به عنوان مقياس رسمي زمان در محاسبات دولتي پذيرفت(صياد 1373، ص 29).
رديف |
نام |
معني |
1 |
حَمَل |
بره |
2 |
ثور |
گاو |
3 |
جوزا |
دوپيكر |
4 |
سَرَطان |
خرچنگ |
5 |
اسد |
شير |
6 |
سنبله |
خوشه |
7 |
ميزان |
ترازو |
8 |
عَقرب |
كژدم |
9 |
قوس |
كمان، كماندار |
10 |
جَدي |
بزغاله |
11 |
دَلو |
آبدهنده، آبكش |
12 |
حوت |
دوماهي |
جدول 1
تقويم هجري شمسي
تقويم هجري شمسي كه هم اكنون تقويم رسمي كشور است،ازهر لحاظ به جز در نام و تعداد شبانه روزهاي ماهها همانند تقويم هجري شمسي بُرجي است. نام ماههاي تقويم هجري شمسي ريشه اوستايي دارند: «دي» يكي از القاب اهورامزدا و نام 11 ماه بقيه، اسامي فرشتگان و ياوران اهورامزدا است(جدول 2).
رديف |
نام |
معني |
1 |
فروردين |
نيروي پيشبرنده |
2 |
ارديبهشت |
راستي و پاكي |
3 |
خرداد |
كمال و رسايي |
4 |
تير |
باران |
5 |
مرداد |
جاودانگي و بي مرگي |
6 |
شهريور |
كشور برگزيده |
7 |
مهر |
عهد و پيمان |
8 |
آبان |
آبها |
9 |
آذر |
آتش |
10 |
دي |
آفريدگار، دادار |
11 |
بهمن |
انديشه نيك |
12 |
اسفند |
فروتني و بردباري |
جدول 2
ماههاي فروردين تا شهريور 31 شبانه روز ، ماههاي مهر تا بهمن 30 شبانه روز و ماه اسفند در سالهاي عادي 29 و در سالهاي كبيسه 30 شبانه روز است. نوروز(اول فروردين) و كبيسههاي تقويم هجري شمسي از طريق قاعده نوروز تحويلي- محاسبه لحظه تحويل سال و مقايسه آن با لحظه ظهر حقيقي را براي نصف النهار رسمي ايران- تعيين ميشود. طول جغرافيايي نصف النهار رسمي ايران 5/52 درجه شرقي است. در اينجا يكي از دو حالت زير ممكن است اتفاق بيفتد:
الف- اگر لحظه تحويل سال، بين بعد از ظهر سيصد و شصت و پنجمين و قبل از ظهر سيصد و شصت و ششمين روز سال واقع شود، سيصد و شصت و ششمين روز سال را نوروز، و سال تمام شده را عادي به حساب ميآورند
ب- اگر لحظه تحويل سال، در بعد از ظهر سيصد و شصت و ششمين روز سال واقع شود، سيصد و شصت و هفتمين روز سال را نوروز، و سال تمام شده را كبيسه به حساب ميآورند. (صياد 1373، ص 30)
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد كه كبيسههاي تقويم هجري شمسي تثبيت شده نيستند و به صورت هر چهار و گاهي هر پنج سال يكبار اتفاق ميافتند(براي اطلاع از نظرات مختلف درباره آرايه کبيسه هاي تقويم هجري شمسي رجوع كنيد به قاسملو ص. 93- 143).
در دوره پنجم مجلس شوراي ملي ايران بر اساس قانوني(مصوب 11 فروردين 1304 هجري شمسي) ، بروج به ماههاي فارسي تغيير يافتند و از نوروز 1304 ، تقويم هجري شمسي به عنوان تقويم رسمي كشور، جايگزين تقويم هجري شمسي بُرجي شد(عبدالهي، ص 331).
برتريهاي تقويم هجري شمسي
تقويم هجري شمسي از لحاظ نجومي و طبيعي،از بهترين و دقيقترين تقويمهاي جهان است. دلايل برتري اين تقويم را ميتوانيم به اين ترتيب بيان كنيم:
الف- مدت سال شمسي، نوروز و كبيسههاي تقويم هجري شمسي، دقيقاً بر مبناي محاسبات نجومي تعيين ميشود. تقويم هجري شمسي، تنها تقويم متداول در جهان است كه علاوه بر كبيسههاي چهارساله، كبيسه پنج ساله نيز دارد. وجود كبيسههاي پنج ساله، باعث انطباق دايمي و دقيقتر تقويم هجري شمسي با فصول طبيعي ميشود.
ب- تعداد روزهاي ماههاي تقويم هجري شمسي مبناي نجومي و طبيعي دارد. به عبارت دقيقتر، تعداد روزهاي ماهها با مدت حركت ظاهري غيربكنواخت مركز خورشيد روز دايره البروج و عبور از دوازده صورت فلكي منطقه البروج، هماهنگي كامل دارد. مركز خورشيد، نيمه اول مدار ظاهري خود (شامل فصول بهار و تابستان) را در مدت 186 شبانهروز و نيمه دوم مدار ظاهري خود (شامل فصول پاييز و زمستان) را در سالهاي عادي و كبيسه، به ترتيب در 179 و 180 شبانهروز طي ميكند.
ج- آغاز سال تقويم هجري شمسي، با سالگرد تولد بهار و آغاز شكوفايي دوباره طبيعت شروع ميشود. در سير تاريخچه تحول تقويم در جهان، هرگز تقويمي كه اغاز سال آن همواره با آغاز بهار شروع شود، در هيچ مدرك و سند و يا ماخذ نجومي، تاريخي، ديني و ... ذكر نشده است.
منابع:
عبدالهي،رضا. تاريخِ تاريخ در ايران، تهران، 1366
صياد، محمدرضا.«پيدايش و سير تحول تقويم هجري شمسي»، ميراث جاويدان، ويژه تاريخ علم در اسلام و ايران، سال 4، شماره 3 و 4 ،1375، ص 109 – 118.
صياد، محمدرضا. «تقويم هجري شمسي»، نجوم، سال 3 ، شمارة 11، مهر 1373،ص 29-31.
قاسملو، فريد.«مقايسه روشها و معادلات مختلف براي اعمال كبيسههاي گاهشماري هجري خورشيدي در منابع مختلف»، مجله تاريخ علم، شماره پنجم، 1385، ص 93 -143.
......................................................
نظريه اي برروي تقويم قمري
مهدوی محمدرضا نویسنده:
با مطالعه تاريخ نجوم از زمانهاي اوليه و پيدايش تقويم متوجه مي شويم که انسانهاي اوليه براي محاسبه زمان و نشان دادن گذشت زمان روي ديوارها و درختها خط مي کشيدند. سنگ ريزه در جائي ميگذاشتند و يا بطريقي در جائي علامت هاي خاص را قرار ميدادند يا مي ساختند و وقايع مهم طبيعي خانوادگي و قبيله اي را به اين طريق ثبت مي کردند.
در آغاز، مدت زمان با روز حساب مي شد که از غروب آفتاب تا غروب آفتاب و يا از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب روز بعد بود و بدليل اينکه بشر تغيرات فيزيکي قابل مشاهده در طبيعت را احساس ميکرد دوره هاي فصلي مانند ( باران- گرما - خشکي- سرما ) را براي نگهداشتن زمان بکار بردن اعداد ضروري گرديد. بشر کشف کرد که بعضي از اعداد مانند 12 به سادگي قابل تقسيم به قسمت هاي کوچکتر مي باشد و بعضي مثل 13 به هيچ وجه قابل تقسيم نمي باشد لذا عدد 12 يک عدد مناسب براي تقسيم زمان به واحدهاي کوچکتر کرديد و با اين محاسبه که حرکت خورشيد بدور کره زمين را سال ناميده و آن را به 12 ماه تقسيم نمودند.
سوره توبه آيه 36
بي گمان شماره ماه ها نزد خداوند دوازده ماه است، در کتاب خدا روزي که آسمانها و زمين را آفريد...........
باگذشت زمان و پيشرفت علم و اختراع وسائل جديد طلوع و غروب خورشيد و حرکات ماه و ستارگان بيشتر مورد مطالعه قرار گرفت. اهميت فصل ها بيشتر نمايان شد و تقويم نيز پيشرفت کرد و دقيق ترکرديد.
مصرِي ها که بنيِان گذار تقويم بودند (بر مبناي نوشته دانشمندان) تقويم فصلي را پذيرفتند و به خصوص براي ايام شکرگذاري و کشاورزي در موقع زياد شدن آب نيل و چون اين تغيرات فيزيکي در طول شبانه روز به خوبي مشاهده مي شد چهارنقطه فلکي برابري شبانه روز(اعتدالين) و طولاني ترين و کوتاه ترين روزها (انقلابين) و زماني را مبداء قرار داده و طول مدت اين تناوب را سال ناميدند که آنرا به 12 ماه تقسيم نمودند. هر ماه را 30 روز و 5 روز با قي مانده را در آخر سال به جشن و شکرگذاري مي گذراندند و از اين زمان تقويم خورشيدي ايجاد کرديد.
اين عمل طبق تورات (عهد عتيق) مربوط به قسمت شمالي ايران يعني آرارت مي باشد( زمان پس از طوفان). در تورات اولين نشان از شمارش سال در زمان حضرت نوح مي باشد که بر مبناي علم ترتيب تاريِخ chronology از روي bible زمان طوفان در سال2370 پيش از ميلاد بوده و سال تقسيم شده بود به 12 ماه سي روزه و يک پنجه اضافه در آخر سال همانند تقويم مصري و پارسي
سفر پيدايش، باب هفتم. 24 / 11 : 7 باب هشتم 5 / 3 : 8
11- و در سال ششصد از زندگاني نوح در روز هفدهم از ماه دوم در همان روز جميع چشمه هاي لجه عظيم شکافته شد و روزنهاي آسمان گشوده.
24- و آب بر زمين صد و پنجاه روز غلبه يافت
باب هشتم
3- و آب رفته رفته از روي زمين برگشت و بعد از انقصاي صد و پنجاه روز آب کم شد
5- و در روز هفدهم از ماه هفتم کشتي بر کوه هاي آرارات قرار کرفت.
اين عمل نشان دهنده آنست که از روز هفدهم در ماه دوم تا روز هفده از ماه هفتم برابر با 150 روز مي باشد. بنابراين هر ماه برابر است با 30روز است.
150/5=30
هم چنانکه مي دانيم گردش ماه بدور زمين بطور متوسط برابر است با 29 روز و 12 ساعت و 44 دقيقه که بر حسب روز عبارت است از 5305/29 روز بنا براين در پنج ماه 65/147= 5*5305/29 روز مي باشد.
عدد 147 نشان دهنده اين است که ماه ها قمري نبوده چرا که غير ممکن است که پس از 150 روز هلال ماه دوباره ديده شود و اين خود نشان آنست که تقويم شمسي بوده و دوازده ماه سي روزه و يک پنجه اضافه در آخر سال هماننده تقويم مصري. تاريخ نويس يهود josephas که در قرن اول ميلاد ي مي زيسته در کتاب Antiquities of the jews book I pag ,80ch3 چنين آورده است:
اين واقعه اتفاق افتاد در ششصدمين سال حکومت ايام نوح که در آن زمان دومين ماه بوده که مقدونيها Macedonias آنرا ديوس Dios و يهوديان آنرا مرحشوان Marsuan مي ناميدند و آن مطابق قرارداد تقويم مصري بوده است. جا لب اينجاست که مدت زندگاني ايام نوح در تورات و قران برابر با 950 سال است.
سفر پيدايش باب نهم 29/ 28 : 9
28- و نوح بعد از طوفان سيصد و پنجاه سال زندگاني کرد.
29- پس جمله ايام نوح نهصد و پنجاه سال بود که مرد.
سوره عنکبوت.
14- همانا فرستاديم نوح را بسوي قومش پس ماند در ايشان هزار سال بجز پنجاه سال پس گرفت ايشان را طوفان درحاليکه بودند ستمگران. 950 = 50 - 1000 سال
بحث ديگري که قابل توجه است وقايعي است که در تورات و قرآن مشترک مي باشد. اينک بجاست به بينيم اين وقايع مشترک در کجا بيان شده.
تعبير خواب حضرت يوسف در مصر بوده و همانطور که جورج سارتن در کتاب تاريخ علم ص 23 بيان مي دارد، مصريان حساب زمان و تقويم را بر حسب خورشيد قرار داده بودند. البته خود متن تفسير خواب اشاره به تقويم فصلي ( خورشيدي) است.
سوره يوسف.
47- گفت کشت کنيد هفت سال پياپي پس آنچه را درويديد بکذاريدش در خوشه خود جز اندکي از آنچه ميخوريد.
سفر پيدايش باب 41 30 / 29 : 41
29- همانا هفت سال فراواني بسيار در مصر ميآيد.
30- و بعد از آن هفت سال قحطي پديد آيد و تمامي فراواني مصر در زمين.
سوره يوسف
48- پس بيايد پس از اين هفت سال سخت که ميخوردند آنچه آماده کرديد براي آنها بجز اندکي از انچه نگه ميداريد.
داستان سر گرداني قوم يهود بمدت چهل سال.
سفر اعداد باب 14 34/ 33 : 14
33- و پسران ايشان در صحرا چهل سال آواره بود.
34-بر حسب شمار روزهائيکه زمين را جاسوسي ميکردند يعني چهل روز يکسال بعوض هر روز.
سوره مائده.
24- گفت همانا حرام است برايشان چهل سال سر کردان مانند در زمين پس در يغ نخور بر گروه کافران.
در جهان اسلام پس ا ز رحلت حضرت محمد (ص) اعراب بخاطر مسيحيت و يهوديت تغيرات بنيادي در اسلام انجام داده و بعد با ارائه تز برتري نژاد آنرا به نام اسلام بر قسمتي از جهان تحميل نمودند که يکي از آنها تقويم بود. تقويم قمري فعلِي، تقويمي است که در زمان خلافت عمر به وجود آمد. در آن زمان با اين عمل يک بحث علمي را با تفاسير غلط به آيات قرآن تحميل نمودند.
در آثارالباقيه، ابوريحان بيروني روايتي را از ميمون بن مهران مستندي آورده است (ص 48)
" نزد عمر بن خطاب آوردند که ظرف پرداخت آن ماه شعبان بود و عمر گفت که مراد کدام شعبان است، آيا اِ ين شعبان که ما در آنيم يا شعبان آينده. پس اصحاب را جمع کرد و در اين کار با ايشان مشاوره نمود و گفت اين حيرت را که در امر تاريخ روي داده شما رفع کنيد و اصحاب گفتند ما بايد چاره آن را از عادت ايرانيان بدست آوريم و هرمزان را حاضر کردند و اين اشکال را بدو بازگفتند. هرمزان گفت ما ايرانيان را حسابي است که ماه روز مي گويند يعني حساب ماه ها وروزها و چون اين لفظ را تعريف مورخ شد و مصدر آن را تاريخ قرار دادند و عمر به اصحاب پيغمبر گفت براي مردم تارِيخي وضع کنيد که مردم بکار بندد "
بهمين دليل است که مي بينيم اغلب خاورشناسان که برروي تاريخ اسلام کار نموده اند در شک و ترديد مي باشند.
خاورشناس کرلوالفونسونلينو استاد دانشگاه مصر و دانشگاه پالوم ايتاليا در کتاب خود علم ا لفلک ترجمه احمد آرام نشر پژوهشهاي اسلامي ص 106 چنين آورده است:
نمونه مسائلي که هنوز در باره آ ن ترديد و شک داريم نگاهداري حساب و سال در نزد مردم مکه در اواخر دوره جاهليت و اوايل اسلام است و به همين جهت است که نمي توان به درستي معني کلمه نسئ را که در قرآن سوره توبه آ مده است معلوم کرد.
مفسرين کارشان تطبيق بوده نه تفسير و حق تفسير آنست که قرآن بوسيله قرآن تفسير شود و همانطور که بيان خواهم داشت متوجه مي شويد کلمه نسئ را چگونه مفسرين تا به امروز تفسير نموده اند.
سوره توبه آيه- 37
جز اين نيست که فراموشي (تعدادي از روزهاي سال) فزوني در کفر است. گمراه مي شوند بدان کساني که کافر شدند يک سال آن را حلال شمرند و يکسال آن را حرام مي کنند. تا شمار( ماه هايي) را که خدا حرام کرده موافق نمايند پس حلال کنند آنچه را که خدا حرام کرد. اعمال بد ايشان بر آن ها آراسته شد و خدا گروه کافران را هدايت نمي کند.
همانطورکه بيان شد در قرآ ن کلمه (سال) تنها به سال هاي شمسي اطلاق مي شود نه سال قمرِي و اِ ين آيه درست
همان چيزي را مي گويد که ما بدان گرفتار شده ايم فراموشي تعدادي از روز هاي سال به مدت 11 روز و هر سال گرفتار آنيم و هنوز هم استادان کار که حقيقت را در مي يابند به خاطر افکار غلط گذشته خود دست از تفاسير غلط بر نداشته و با الفاظ شروع به بازي مي نمايند و بعضِي الفاظ چنان تعريف مي نمايند که هيچ گونه ربطي به موضوع ندارد.
سوره آ ل عمران آ يه 78
عده ا ي از ايشان زبان را به کتاب مي پيچانند تا گفتارشان را از کتاب حساب کنند در صورتيکه از کتاب نيست
پس مي بينيم ايرادي که از اين کتاب الهي گرفته مي شود و بعضي آ يات با بحث هاي علمي درست در نمي آ يد از قرآن نيست. ايراد را بايد از کساني گرفت که با نداشتن علم آ ن شروع به تفسير آيات قرآ ن نموده اند و با تفاسير خود تقويمي را ساخته اند که هيچ گونه پايه و اساس علمي نداشته و آن را به پيامبر اسلام نسبت مي دهند. نقل قولي را از ابوريحان بيروني که در آثارالباقيه ترجمه اکبر داناسرشت ص 101 آمده، برايتان نقل مي کنم:
در تواريخ خوانده ام که ابوجعفر محمد بن سليمان از طرف منصور حاکم بر کوفه بود. عبدالکريم ابن ابي العوجا را که دائي معن بن زائده باشد حبس کرد و اين مرد مانوي بود و شفيعان او در مدينه السلام زياد شدند و به منصور اصرار کردند که او را رها کند. منصور به عا مل .................................. بياد من آور. پس از اين که محمد بن سليمان از نماز آدينه بر گشت محمد بن جبار عبدالکريم را يادآوري کرد. محمد بن سليمان فرمود گردن او را بزنند همينکه او يقين پيدا کرد که کشته خواهد شد گفت بخدا سوگند ياد مي کنم که اکر شما مسلمانان مرا کشتيد. من چهار هزار حديث در دين شما وضع کرده ام که حرام را درآن ها حلال و حلال را حرام گردانيده ام و شما را روزيکه بايد روزه بداريد به افطار وا داشته ام و روزي را که بايد افطار کنيد به روزه. پس به فرموده محمد بن سليمان گردن او را زدند.
براي تحقيق در باره اينکه آيا تقويمي که پيش از حضرت محمد (ص) مورد استفاده قرار مي گرفته شمسي بوده يا قمري بايد به کتاب زير مراجعه نمود.
A study in the origins and first development of the art of counting time among the primitive and early
culture By Martin P. Nilson 1920
در اين کتاب در ص237 چنين آمده است
"سري ماههائي که حالا به وسيله مسلمانان استفاده مي شود را سري قديمي مکه مي نامند که تعيين شده بود از روي اتفاقات مهمي که در آن زمان رخ مي داده و نام هاي سري مکه عبارت بودند از:
1- صفر الاول 2- صفرالاخر 3- ربيع الاول 4- ربيع الاخر 5- جمادي الاول 6- جمادي الاخر 7- رجب 8- شعبان 9- رمضان 10- شوال 11- ذوالقعده 12-ذوالحجه
1- صفرالاول- نام آن را بعدها تغيير دادند و به نام محرم نامگذاري نمودند و يک ماه مقدس مي باشد (بنا بر قول نويسنده عرب بخاري Buchari )
ريشه لغت صفر يعني خالي بودنTo be empty هم چنانکه دو ماه صفر در فصل زمستان قرار مي گرفته و فصل بارندگي و سرما بوده است و چون هيچ محصولي در آن موقع برداشت نمي شده بدترين دوره براي بدست آوردن غذا بوده است (ولهاوزن ص 96 ).
2- ربيع- پس از پائيز و باران زمستان آغاز مي شده و جلگه ها سر سبز مي گشته و قبيله ها گله هاي خود را در دشتها پراکنده مي نمودند و شترها دهمين ماه بارداري خود را مي گذراندند و اين گفته بوسيله علم صرف Etymology تائيد مي شود.
3- ريشه لغت جماد به معني سبز شدن سخت مي باشد که متناسب است با سرماي تيز
4- ماه رمضان يعني سوزان که هيچ شکي در آن وجود ندارد
5- ماههاي شوال و شعبان که ريشه معاني مطمئن آن در دست نيست
6- سه ماه ديگر رجب - ذوالقعده- ذوالحجه از روي جشنها گرفته شده است. در ماه رجب جشني برگزار مي شد به طوري که در مکاني مقدس شتر و گوسفند قرباني مي نمودند و ريشه لغت به معني بيم داشتن يا احترام گذاردن مي باشد و بنا براين آن را مقدس مي خواندند.
7- دو ماه ديگر نسبت داده شده به ماه زيارت رفتن. ذوالقعده به ماه جلسه يا نشست معروف است The month of sitting. اين نام را براي اين انتخاب نمودند چون هيچگونه سفري در اين ماه انجام نمي شده و يا هيچگونه گردش و شکاري در آن ماه صورت نمي گرفته و آن اولين ماه از ماه صلح مي باشد. نام ذوالحجه از خود مراسم حج گرفته شده است.
"همچنانکه ديديم ماههاي عربي اصولا بر مبناي سال شمسي درست شده است و آن بايد ثابت بوده باشد در متد تجربي. البته ماه هاي سري مکه از اصلاح تقويم سرياني بدست آمده است. همچنانکه مي بينيم در تقويم سرياني ماه ها همانند تقويم عربي مي باشد. براي مثال کانون اول – کانون آخر و يا تشرين اول – تشرين آخرکه بر مبناي سال هاي شمسي بوده که خود رساله ديگري مي طلبد
حال ببينيم منظور از اهله که در قران آ مده است چيست.
سوره بقره آ يه 189
از تو سئوال کنند در باره هلال ها بگو آنها هستند فصل هاي ثابت (مواقع معين) براي انسان ها و حج آ ن درست...
در مواقع معين هلال ها که منظور بيش از يک هلال است در صورتيکه اگر منظور هلال ماه باشد ما يک هلال نمي بينيم ؟ البته مترجم قرآن انگليسيMarmaduke-Pickthall مواقيت را بهFixed Seasons فصل ثابت ترجمه نموده است. در ادامه آيه براي انسانها و حج..... که قرآن فقط يک تقويم را پيشنهاد مي کند ولي متاسفانه در همين ايران عزيز داراي سه نوع تقويم مي باشيم.
براي اينکه بدانيم منظور از هلال ه چيست دانشمند فضائي امريکا Carl-Sagen در کتاب خود COSMOS در ص 47 بيان ميدارد.
On December 21 the first day of winter there are two daggers of sunlight that flank
The spiral a unique application of the midday sun the read the calendar in the sky.
در روز 21 دسامبر اولين روز از زمستان ( اول دي ماه ) نور خورشيد بصورت دو نشان مجموعه اي از هلال ها (spiral) را در ميان گرفته و يک شکل بي نظير براي خواندن تقويم از روي آ سمان را بوجود مي آ ورد.
البته اين يک بحث علمي است چون در آن روز خورشيد در وسط روز بر کره زمين عمود واقع مي شود و چون کره خورشيد بزرگتر از کره زمين است لهذا اشعه خورشيد پس از برخورد به کره زمين روي خود انعکاس يافته و هلال ها را بروي خورشيد مي توان مشاهده نمود.
اگرما مبناي تقويم خود را بر روي ماه هاي قمري قرار دهيم، نمي توانيم ماه هاي حرام و حلال يا روزهاي خوب و بد را تشخيص دهيم. چنانکه در سوره ابراهيم آيه 5 ميفرمايد:" و به يقين ما موسِي را با آيات خودمان فرستاديم که قوم خويش را از تاريکي ها بسوي روشنائي در آورد و روزهاي خدا را بيادشان بياورد. " و درسوره الجاثيه آيه14 ميفرمايد:" آ نانکه ايمان آوردند بگو شما مومنان از مردمي که به ايام الهي اميدوار نيستند در گذريد.
اين آيات کاملا دلالت بر ثابت بودن ماهها و داشتن روزهاي معين دارد هم چنانکه در تورات آمده است.
سفر خروج باب 23
14- در هر سال سه مرتبه عيد براي من نگاه داريد.
15- عيد فطير را نگاه دار و چنانکه ترا امر فرموده ام هفت روز نان فطير بخور در زمان معين در ماه ابيب زيرا که در آن از مصر بيرون آ مدي و هيچ کس بحضور من تهي دست حاضر نشود.
16- و عيد حصاد (Harvest) نوبر غلات خود را که در مزرعه کاشته و عيد جمع (Ingathering) را درآخر سال وقتي که حاصل خود را از صحرا جمع کرده.
سوره کهف آيه 12 چنين ميفرمايد: سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم کداميک از دو گروه نگاهدارترند روزگاري را که درنگ کردند. و در آ يه25 همان سوره مي فرماِيد: ماندند در غارخوِيش سيصد سال و بيفزودند نه را. و در آ يه بعدي تاکيد مي کند بگو خدا داناتر است بدانچه ماندند.
همانطور که قبلا بيان داشتم در قران سال شمسي بوده و براي اثبات آن فقط کافي است تعداد روزهائي که در قرآن آمده است را بوسيله يک نرم افزار بينيم چقدر است. در قرآن لفظ روز 265 بار تکرار شده است. البته بحث داستان اصحاب کهف و محاسبه ان را در کتابي به طور کامل بيان داشته ام.
در كتاب Life of Mohammad در قسمت What is Islam اثر W. Montgomery-Watt يكي از بزرگترين محققان غربي در اسلام در ص 187 چنين آمده است:
«يكي از غيرمعمول ترين مسائل اسلام قبول نمودن تقويم قمري است كه سال آن 12 ماه يا 354 روز است. و اين بدين معني است كه تمام ماهها حتي ماه زيارت و روزه در هر سال 11 روز زودتر از حد معمول انجام مي شود. »
حال براي اينكه ببينيم نويسنده كتاب (عرب از زمان هاي اوليه تا فرو ريختن بغداد) اثر Arthur-Gilman درباره ماه مبارك رمضان چه مي گويد. وي در صفحه 70 كتاب خود چنين مي گويد:" نام ماه رمضان كه ماه روزه و نيايش است، معني اصلي آن (فصل گرماي زياد) است ولي چون سال هاي عربي اخذ شده از روي ماه هاي قمري است بنابراين ديگر جائي براي حقيقت نمي ماند و 12 ماه رفته رفته جاهاي اصلي خود را نسبت به خورشيد از دست داده و ماه رمضان بجاي اينکه در فصل گرماي زياد قرار گيرد مطابق ميشود با دسامبر و.. " ماه ها حتي ماه زيارت و روزه در هر سال 11 روز زودتر از حد معمول انجام مي شود و شب قدر هم که در ماه مبارک رمضان قرار مي گرفته در جاي اصلي خود قرار نمي گيرد و شناسائي آن هم ديگر امکان ندارد.
براي اينکه به وجود حقيقي نام ها پي ببريم و بدانيم که آنها چگونه منظم و مرتب درست شده و چگونه در زمانهاي قبل انرا تهيه نموده اند کافي است تقويم اسلامي زمان پيامبر اسلام را با دقت مطالعه نمائيم.
نيمكره شمال
ذوالقعده محرم Jan.
شوال صفر Feb.
رمضان قطب جنوب=شب قدر=21 ربيع الاول Mar.
شعبان ربيع الآخر Apr.
رجب جمادي الاول May.
جمادي الآخر جمادي الآخر Jun.
جمادي الاول رجب Jul.
ربيع الآخر شعبان Aug.
ربيع الاول قطب شمال=شب قدر=23 رمضان Sep.
صفر عيد فطر=1 شوال Oct.
محرم ذوالقعده Nov.
ذوالحجه عيد قربان=1=ژانويه=محرم ذوالحجه Dec.
تطابق آن با ماههاي ايراني نام ماهها
11دي تا 11 بهمن 31 روز محرم
12بهمن تا 9 اسفند 29 يا 28 روز صفر
10اسفند تا 11 فروردين 31 روز ربيع الاول
12فروردين تا 10 ارديبهشت 30 روز ربيع الآخر
11ارديبهشت تا 10 خرداد 31 روز جمادي الاول
11خرداد تا 9 تيـر 30 روز جمادي الآخر
10تيـر تا 9 مرداد 31 روز رجب
10مرداد تا 9 شهريور 31 روز شعبان
10شهريور تا 8 مهر 30 روز رمضان
9مهر تا 9 آبان 31 روز شوال
10آبان تا 9 آذر 31 روز ذوالقعده
10آذر تا 10 دي 31 روز ذوالحجه
نام ماهها و معاني آن با فصول
محرم (صفرالاول) 11 دي تا 11 بهمن فصل سرما: در اين دو ماه چيزي روئيده نمي شود.
صفر 12 بهمن تا 9 اسفند از صفر يعني خالي بودن
ربيع الاول 10 اسفند تا 11 فروردين فصل شبنم، شكوفه، باران
ربيع الآخر 12 فروردين تا 10 ارديبهشت
جمادي الاول 11 ارديبهشت تا 10 خرداد از جماد بي حركت بودن
جمادي الآخر 11 خرداد تا 9 تيـر فصل روئيدن سخت
رجب 10 تيـر تا 9 مرداد بيم ترس (از ماههاي حرام براي جلوگيري از جنگ و خونريزي)
شعبان 10 مرداد تا 9 شهريور انشعاب طوايف و گله ها در صحرا
رمضان 10 شهريور تا 8 مهر گرما
شوال 9 مهر تا 9 آبان خنك شدن هوا (باد شوال) كه چندين روز پس از ميزان شروع مي شود
ذوالقعده 10 آبان تا 9 آذر اعراب در خانه ها مي نشستند
ذوالحجه 10 آذر تا 10 دي فصل حج
يکي از نکات قابل توجه قرار کرفتن عيد قربان يعني بزرگ ترين عيد مسلمانان در آغاز سال و مشترک بودن اين عيد با عيد ژانويه است.
سوره ال عمران-19
همانا دين نزد خدا اسلام است و................
در چهارده قرن اخير نوشته هاي بي شمار ادبي شامل كتاب، مقاله، گزارش های پژوهشي درباره كيفيت معجزه آساي قرآن به رشته تحرير در آمده است. در اين نوشته ها فصاحت بيان، فضيلت ادبي، معجزات علمي، سبك و حتي جاذبه آهنگ تلاوت قرآن تشريح شده است. با وجود اين، تحقيق در اعجاز قرآن به علت احساسات بشري، بي طرفانه صورت نگرفته و بسته به عقيده نويسنده در مورد آن قلم فرسايي شده است. چون مطالعات و پژوهش هاي قبلي به بوسيله بشر انجام شده خواهي نخواهي تمايلات و نظرات ضد و نقيض نويسندگان در آن ها به چشم مي خورد، اين نوشته ها نتوانسته اند افراد غيرمسلمان را قانع كنند كه قرآن كتاب آسماني است و دلايل نويسندگان در ايشان کمتر مؤثر بوده است. استدلالی كه درنوشتارذیل ارائه مي شود برمبناي اصولي استوار است. بدين ترتيب كه دانش ریاضیات با كشف سيستم عددی اعجاز آميز قرآن مدلل مي دارد كه قرآن مجيد بدون شک ساخته فكر بشر نمي تواند باشد. خواست خداي توانا بوده است كه اين نظم پيچ در پيچ عددي قرآن مخفي نماند تا تايید شود كه سرچشمه غيبي قرآن از جانب خداوند متعال است و نيز در عرض گذشت قرون به وسيله ذات او محافظت مي شده و از گزند تغيير، افزايش يا كاهش در امان مانده است.
يك بيوشيميست آمريكايی، مصری الاصل ويك محقق مسلمان، به نام دكتر رشاد خليفه در اوايل دهه ۱۹۷۰ شروع به ترجمه قرآن به زبان انگليسی كرد. او مصمم بود كه توضيحی برای پارافهای اسرار آميز قرآنی پيدا كند. در پی چنين هدفی او سورهای پاراف دار قرآنی را به كامپيوتر وارد كرد. هدف او آن بود كه يك رابطه رياضی پيدا كند كه اهميت اين پارافها روشن شود. اما برای اين كار او هيچ ايده ای از اين كه از كجا و چطور بايد كار را آغاز كند نداشت . پس از چندين سال تحقيق در سال ۱۹۷۳ دكتر خليفه اولين كتاب خود را به نام معجزات قرآنی اهميت حروف اسرار آميز به چاپ رساند. اگر چه كشفيات او نشان دهنده رابطه ای بين پارافها از نظر تعداد تكرار آن ها بود او مخرج مشتركی برای اين تكرار ها نشان نداد. در ژانويه سال ۱۹۷۴ او عدد ۱۹ را بعنوان اين مخرج مشترک برای پاراف ها و در سرتا سر قرآن شناسايی كرد. تحقيقات عميق تر پرده از يك سيستم پيچيده رياضی برداشت كه در سر تا سر قرآن و تمام جزﺋيات آن حكمفرما می باشد. (ر. خليفه ۱۹۸۱ و ۱۹۸۹). اين سيستم قابل توجه ریاضی بعدها بصورت جزوه هايی منتشر شد که مقدمه چا کتابی در اين زمينه شد.
تمامی متن قرآن از يک نظم شگفت انگيز رياضی تبعيت می کند. مبنای اين سيستم رياضی عدد ۱۹ است. تقريباً اکثر اجزاء قرآن ۱۹ را به عنوان مخرج مشترک در بر دارند. سيستم ریاضی قرآن دارای درجات پيچيدگی گونا گونی می باشد. اين سيستم دارای اعدادی است كه به سادگی به دست می آيند. همچنين اعدادی كه برای اثبات تقسيم پذيريری آن ها به عدد ۱۹ برنامه های كامپيوتری نياز است. بنابراين ، نه تنها افراد دارای معلومات پيشرفته ریاضی بلكه كسانی نيز كه فقط چهار عمل اصلی را می دانند هم می توانند اين سيستم ریاضی بر پايه ۱۹ قرآنی را مشاهده كنند .
رمزهاي اعجاز آميز قرآن مختصراً از اين قرارند :
1- اولين آيه قرآن « بسم الله الرحمن الرحيم » داراي 19 حرف عربي است.
2- قرآن مجيد از 114 سوره تشكيل شده است و اين عدد به 19 قسمت است. (114= 6 × 19).
3- اولين سوره اي كه نازل شده است سوره علق ( شماره96) نوزدهمين سوره از آخر قرآن است.
4- سوره علق 19 آيه دارد.
5- سوره علق 285 حرف (285= 15× 19) دارد.
6- اولين باركه جبرئيل امين با قرآن فرود آمد 5 آيه اولي سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است.
7- اين 19 كلمه ، 76 حرف (76= 4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم است.
8- دومين باري كه جبرئيل امين فرود آمد 9 آيه اولي سوره قلم (شماره 68) را آورده كه شامل 38 كلمه است. ( 38=2 × 19
9- سومين باركه جبرئيل امين فرود آمد 10 آيه اولي سوره مزمل (شماره 73) را آورد كه شامل 57 كلمه است. ( 57= 3 × 19).
10- چهارمين باركه جبرئيل فرود آمد 30 آيه اولي سوره مدثر (شماره 74) را آورد كه آخرين آيه آن « بر آن دوزخ 19 فرشته موكل اند» مي باشد. (آيه 30) .
11- پنجمين بار كه جبرئيل فرود آمد اولين سوره كامل « فاتحه الكتاب» را آورد كه با اولين جمله قرآن بسم الله الرحمن الرحيم (19 حرف) آغاز مي شود. اين بيانيه 19حرفي بلا فاصله بعد از نزول آيه « برآن دوزخ 19 فرشته موكل اند» نازل شد. اين مراتب گواهي ارتباط عاري از شبهه آيه 30 سوره مدثر(عدد 19) و اولين جمله قرآن «بسم الله الرحمن الرحيم» (عدد 19) با سيستم اعداي اعجاز آميز است كه بر عدد 19 بنا نهاده شده است.
12- آفريننده ذوالجلال و عظيم الشأن با آيه 31 سوره مدثر به ما ياد مي دهد كه چرا عدد 19 را انتخاب كرده است. پنج دليل زير را بيان مي فرمايد
الف) بي ايمانان را آشفته سازد.
ب) به خوبان يهود و نصارا اطمينان دهد كه قرآن آسماني است.
ج) ايمان مومنان تقويت نمايد.
د) تا هر گونه اثر شك و ترديد را از دل مسلمانان و خوبان يهويت و مسيحيت بزدايد.
ه) تا منافقين و كفار را كه سيستم اعدادي قرآن را قبول ندارند رسوا سازد.
13- خداوند به مامي آموزدكه اين نظم اعدادي قرآن تذكري به تمام جهانيان است (آيه 31 سوره مدثر) ويكي از معجزات عظيم قرآن است(آيه 35).
14- هركلمه از جمله آغازيه قرآن بسم الله الرحمن الرحيم در تمام قرآن به نحوي تكرار شده كه به عدد 19 قابل تقسيم است، بدين ترتيب كه كلمه “ اسم “ 19باركلمه “ الله “ 2698بار( 2698=42 *19)، كلمه “ الرحمن “ 57 بار ( 57=3*19) وكلمه “ الرحيم “ 114بار ( 114= 6*19)ديده مي شود.
15- قرآن 114سوره دارد كه هر كدام از سوره ها با آيه افتتاحيه “ بسم الله الرحمن الرحيم “ آغاز مي شود بجز سوره توبه (شماره 9) كه بدون آيه افتتاحيه است، لذا آيه “ بسم الله الرحمن الرحيم“ در ابتداي سوره ها 113 بار تكرار شده است. چون اين رقم به 19 قابل قسمت نيست وسيستم اعدادي قرآن آسماني ساخته پروردگار بايد كامل باشد يكصد و چهاردهمين آيه بسم الله را در سوره النمل كه دو بسم الله دارد (شماره 27) (آيه افتتاحيه وآيه 30 )بنابراين قرآن مجيد 114 بسم الله دارد.
16- همانطور كه در بالا اشاره شد سوره توبه فاقد آيه افتتاحيه بسم الله است. هر گاه از سوره توبه شروع كرده آن را سوره شماره يك وسوره يونس را سوره شماره دو فرض نموده وبه همين ترتيب جلو برويم، ملاحظه مي شود كه سوره النمل نوزدهمين سوره است (سوره 27) كه بسم الله تكميلي را دارد. از اين نظم نتيجه مي گيريم كه قرآني كه اكنون در دست ماست با قرآن زمان پيامبر از لحاظ ترتيب سوره ها يكي است.
17- تعداد كلمات موجود بين دو آيه بسم الله سوره النمل 342=18*19 مي باشد.
18- قرآن مجيد شامل اعداد بي شماري است. مثلاً : ما موسي را براي چهل شب احضار كرديم، ما هفت آسمان را آفريديم. شمار اين اعداد در تمام قرآن 285=15*19 مي باشد.
19- اگر اعداد 285 فوق را با هم جمع كنيم، حاصل جمع 174591=9189*19 خواهد بود .
20- حتي اگر اعداد تكراري را از عدد فوق حذف نماييم حاصل جمع 162146 =8534 *19 خواهد بود.
21- يكی از اعجاز قرآن مجيد اين است كه29 سوره با حروف رمزي شروع مي شود كه معني ظاهري ندارند، اين علامات در هيچ كتاب ديگري و در هيچ جايي ديده نمي شوند. اين حروف در ابتداي سوره هاي قرآن بخش مهمي از طرح اعدادي اعجاز آميز مي باشد كه بر عدد 19بنا شده است. اولين نشانه اين ارتباط اين است كه29 سوره از قرآن با اين علامات شروع مي شود. تعداد حروف الفبا دراين رموز 14و تعداد خود رمزها نيز 14مي باشد. هرگاه تعداد سوره ها(29) وحروف الفبا (14) راباتعدادرمزها (14)جمع كنيم،حاصل جمع 57=3*19خواهد بود.
22- خداوند توانا به ما ياد مي دهدكه در هشت سوره وسوره هاي شماره(31, 10،12،13،15،26،27،2) دو آيه اول كه با اين رموز آغاز مي شوند حاوي و حامل معجزه قرآن هستند، بايد توجه داشت كه قرآن كلمه “ آيه “ را به معني معجزه به كار برده است. بايد كلمه آيه داراي معاني متعددي باشد كه يكي از آن ها معجزه است و نيز بايد دانست كه خود كلمه معجزه در هيچ جاي قرآن به كاربرده نشده است بدين جهت قرآن مناسب تفسير نسل هاي گوناگون بشريت است. مثلاً نسل هاي قبلي (پيش از كشف اهميت حروف رمزي قرآن) كلمه آيه رادر اين هشت سوره ،آيه نيم بيتي مي پنداشتند، ولي نسل هاي بعدي كه ازاهميت اين رموزبا خبر شدند آيه را به معني معجزه تفسير كرده اند. به كار بردن كلمات چند معنايي و مناسب براي همه نسل هاي بشر در زمان هاي گوناگون خود يكي از معجزات قرآن است.
23- سوره قاف(شماره 50) كه با حرف ق شروع مي شود شامل 57( 57= 3 *19) حروف ق است.
24- سوره ديگري در قرآن حروف ق را در علامت رمزي خود دارد، سوره شورا (شماره 42) كه اگر حروف ق را در اين سوره شمارش نمائيم، ملاحظه خواهيم كرد كه حرف ق 57 =3 * 19 بار تكرار شده است.
25- بدين ترتيب در مي يابيم كه دو سوره قرآني فوق الذكر (شماره 50 و42) به اندازه همديگر (57،57) شامل حرف ق هستند كه مجموع آن دو با تعداد سوره هاي قرآن(114) برابر است. چون سوره ق بدين نحو آغاز مي شود : “ق و القرآن المجيد“ تصور حرف ق به معني قرآن مجيد مي نمايد و 114 ق مذكور گواه 114 سوره هاي قرآن است. اين احتساب اعداد آشكار و گويا، مدلل مي دارد كه 114سوره قرآن، تمام قرآن را تشكيل مي دهند و چيزي جز قرآن نيستند.
26- آمار نشان مي دهد كه فقط اين دو سوره كه با حرف ق آغاز مي شوند، داراي تعداد معيني ق (57 مورد) هستند، گوئي خداوند توانا مي خواهد با اشاره و كنايه بفرمايد كه خودش تنها از تعداد حروف الفبا در سوره هاي قرآن با خبر است
27- يك نمونه در آيه 13 از سوره ق مدلل مي دارد كه هر كلمه و در حقيقت هر حروف در قرآن مجيد به دستور الهي و طبق يك سيستم اعدادي بخصوصي كه بيرون از قدرت بشر است گنجانيده شده است. اين آيه مي فرمايد “عاد ، فرعون و اخوان لوط “ در تمام قرآن مردمي كه لوط را نپذيرفتند، قوم ناميده مي شوند. خواننده بلافاصله متوجه مي شود كه اگر به جاي « اخوان » در سوره ق كلمه « قوم » به كار برده مي شد چه اتفاقي مي افتاد. در اين صورت ذكر كلمه قوم بجاي اخوان، حرف « ق» در اين سوره 58 بار تكرار مي شد و عدد 58 به 19 قابل قسمت نيست و لذا با تعداد 57 «ق» كه در سوره شورا مطابقت نمي كرد و جمع آن دو با تعداد سوره هاي قرآن برابرنمي شد، بدين معني كه با جايگزين كردن يك كلمه به جاي ديگري نظم قرآن از بين مي رود.
28- سه سوره اعراف (شماره 7 ) مريم ( شماره 19 ) و ص ( شماره 38) كه با حروف« ص» شروع مي شوند، جمعاً 152 حرف « ص » دارند (152= 8×19).
29-درسوره طه (شماره 20 ) جمع تعداد حروف « ط » و « هـ» 344 مي باشد (344= 18 × 19) .
30-در سوره « يس » تعداد حروف « ي » و « س» 285 مي باشد (285= 15×19).
31- در هفت سوره 40 تا 46 كه با رمز« حم» شروع مي شوند، تكرار حروف 2166 مي باشد (2166=14*19)
بنابراين تمام حروف اختصاري كه در ابتداي سوره هاي قرآن قرار دارند. بدون استثناء در روش اعددي اعجاز آميز قرآن شركت دارند. بايد توجه داشت كه اين روش اعدادي قرآن، در مواردي ساده و در خور فهم اشخاص حگ/خ89پ سيستم های کامپيوتری كمك بگيرند .
32- در سوره هاي شماره 2و3و7و13و19و30و31و32 كه با رمز « الم » شروع مي شوند تعداد حروف الف ، لام ، ميم جمعاً 26676 مورد و قابل قسمت به 19 مي باشند (26676= 1404*19).
33- در سوره هاي 20و26و27و28و36و42 كه با رمز « طس » يا يكي از دو حرف مزبور (ط ، س) آغاز مي شوند تعداد دو حرف « ط » و «س» 494 مورد مي باشد (494= 26*19).
34- در سوره هاي 10و11و12و14و15 كه با رمز « الر» آغاز مي شوند تعدا الف ، لام ، راء به اضافه تعداد ( راء )تنها در سوره سيزدهم 9709 مورد است كه اين عدد قابل قسمت بر عدد 19 مي باشد(9709=511*19).
35- در سوره هايي كه با رمز يكي از حروف “ط“ “س“ و “م“ آغاز مي شوند، تعداد حروف طاء و سين و ميم 9177 مورد مي باشد ( 9177= 438*19).
36- در سوره رعد ( شماره 13 ) كه با حرف رمزي “المرا“ آغاز مي شود، تعداد حروف (الف ، لام ، ميم، را ) 1501 مورد مي باشد ( 1501= 79*19).
37- در سوره اعراف (شماره 7) كه با حروف رمزي “المص“ شروع مي گردد تعداد وقوع “الف“ 2572 مورد ، حرف “لام“ 1523 مورد، حرف “ميم“ 165 و حرف “ص“ 98 مورد كه جمعاً عدد 5358 به دست مي آيد( 5358= 282*19).
38- در سوره مريم (شماره 19) كه با حروف “كهيعص“ شروع مي شود، تعداد حروف( كاف ، ها ، يا ، عين ، صاد) 798 مورد مي باشد ( 798= 42*19).
39- در سوره شورا (شماره 42) كه با حروف “ حم عسق“ شروع مي شود، تعداد حروف( حا ، ميم ، عين، سين ، قاف ) 570 مورد مي باشد( 570=30*19).
40- در سيزده سوره اي كه حرف “الف“ در لغت رمزي آن ها است (سوره هاي شماره 2 ، 3 ، 7 ، 10 ، 11 ، 12 ، 13 ، 14 ، 29 ، 30 ، 31 ، 32و15 ) جمع الف هاي موجود 17499 مورد می باشد (17499=921*19).
41- در سيزده سوره فوق الذكر جمع حروف “لام“ 1870 مورد مي باشد(1870=620*19).
42- در هفده سوره اي كه حروف “ميم“ در لغت رمزي آن ها ست (سوره هاي شماره 2 ، 3 ، 7 ، 13 ،32 ، 26 ، 28 ، 29 ، 31 ،30 ، 40 ، 41 ، 42 ، 43 ، 44 ، 45 ،46 ) جمع حروف “ميم“ 8683 مورد مي باشد (8683=457*19). درتاريخ ، كتابي سراغ نداريم كه مانند قرآن طبق يك سيستم عددي تنظيم شده باشد بر اين حقيقت علاوه بر 43 بند پيشين، موارد زير نيز گواه صادقي است:
الف: كلمه “الله“ 2698 مرتبه در قرآن تكرار شده كه مضربي از عدد 19 است ( 2698= 142 * 19 ) و تعداد حروف “بسم الله الرحمن الرحيم“ نيز 19 مورد مي باشد. مسئله جالب اين كه در سوره اخلاص بعد از “قل هو الله احد “ جمله “ الله الصمد“ آمده در صورتي كه اگر “هو الصمد“ مي آمد، ظاهراً جمله صحيح تر بود. از نظر دستور زباني بايد “هو“ مي آمد اما با اين حال “الله“ آمده است، اگر به جاي “الله“ “هو“ مي آمد ، سيستم رياضي قرآن بهم مي ريخت و اين مسئله شباهت زيادي دارد به همان “اخوان“ و “قوم“ در سوره “ق“.
ب: مورد جالب ديگر در سوره مريم حروف مقطعه كهيعص مي باشد كه به صورت حروف آغازين آمده است، اين حروف در سوره مريم، به صورت جداگانه، با اين تعداد به كار رفته اند: حرف “ك“ 137مرتبه، حرف “ه“ 168 مرتبه، حرف “ي“ 345 مرتبه، حرف “ع“ 122 مرتبه، حرف “ص“ 26 مرتبه. جمع اين ارقام به اين صورت است:345+ 168+137+122+26= 897 كه مضرب عدد 19 مي باشد. ( 897= 42*19) يعني مجموع تكرار حروف پنج گانه (ك، ه ، ي ، ع ، ص) سوره مريم (سوره شماره 19) علاوه بر آنكه برعدد 19(تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم) قابل تقسيم است، بر عدد 14(كه تعداد حروف مقطعه است) نيز قابل تقسيم مي باشد(798=57*14).
پ: درقرآن بعضي از كلمات با كلمه هاي ديگركه از نظر معني با هم تناسب دارند يكسان به كاررفته اند. مثلاً :
1- كلمه “حيوه“ 145 بار با مشتقات آن در قرآن به كار رفته است و به همان تعداد (145 بار) كلمه “موت“ يا مرگ با مشتقاتش به كار رفته است.
2- كلمه “دنيا “ 115 بار و كلمه “آخرت“ هم 115 بار به كار رفته است.
3- كلمه “ملائكه“ 88 بار در قرآن آمده است و كلمه“شياطين“ نيز به همان تعداد88 باربه كار برده شده اند.
4-“حر“ يعني گرما 40 بار و كلمه “ برد“ يعني سرما نيز 40 بار به كار برده شده اند.
5- كلمه “مصائب“ 75 بار و كلمه “شكر“ نيز 75 بار.
6- كلمه “زكات“ 32 بار و كلمه “بركات“ نيز 32 بار .
7- كلمه “عقل“ ومشتقات آن 49 بار و كلمه “نور“ نيز با مشتقاتش 49 بار .
8- كلمه “يوم “ به معني روز و “شهر“ به معني ماه در قرآن به ترتيب 365 بار و 12 بار به كار رفته اند.
9- كلمه “رجل“ به معني مرد 24 بار و كلمه “امرأه “ به معني زن نيز 24 بار در قرآن به كار رفته اند.
10- كلمه “امام“ بصورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن آمده است.
آيا اين ها تصادفي است؟
تفاوت هايي درحدود يك ده هزارم ضمن بررسي سوره مريم و زمر ديدم كه نسبت “درصد“ مجموع حروف ( ك، ه ، ي ، ع، ص) در هردو سوره مساوي است با اين كه بايد در سوره مريم بيش از هر سوره ديگر باشد زيرا اين حروف مقطعه فقط در آغاز سوره مريم قرار دارد. اما هنگامي كه محاسبات مربوط به نسبت گيري حروف دو سوره را از رقم سوم اعشار بالاتر بردم روشن شد كه نسبت مجموع اين حروف در سوره مريم يك ده هزارم (0001/0 ) بيش از سوره زمر است. اين تفاوت هاي جزئي راستي عجيب و حيرت آوراست.
نتيجه:
1- يك مؤلف هر قدر هم كه توانا باشد هر گز نمي تواند د رذهن خود حروف و اعدادي به اندازه معين بگيرد سپس از آن ها مقالات و يا كتابي بنويسد كه همچون قرآن حتي شماره ها و حروف و كلمات آن نيز به اندازه و شمرده شده درآيد. مثلاً حروف مقطعه “الم“ به ترتيب “الف“ بعد “ لام“ و سپس “ميم“ از ديگرحروف در سوره هاي مربوطه بيشتراست. از طرف ديگر تعداد حروف مقطعه 14 حرف می باشد يعني درست نصف تعداد حروف الفباي عربي. اگر مشاهده كرديم انساني در مدت 23 سال با آن همه گرفتاري، سخناني آورد كه نه تنها مضامين آن ها حساب شده و از نظر لفظ و معني و محتوا در عالي ترين صورت ممكن بود، بلكه از نسبت رياضي و عددي حروف چنان دقيق و حساب شده بود كه نسبت هر يك از حروف الفبا در هريك از سخنان او يك نسبت دقيق رياضي دارد، آيا به این نتیجه نمی رسیم كه كلام او از علم بي پايان پروردگار سرچشمه گرفته است
2- تمام محاسبات فوق در صورتي صحيح خواهد بود كه به رسم الخط اصلي و قديمي قرآن حفظ شود و به آن دست نزنيم. مثلاً اسحق و زكوه و صلواه را به همين صورت بنويسيم نه به صورت اسحاق و زكات و صلاه. در غير اين صورت محاسبات ما بهم خواهد ريخت.
3- عدم تحريف قرآن. در قرآن مجيد حتي كلمه و حرفي كم و زياد نشده و الا بطور مسلم محاسبات كنوني روي قرآن فعلي صحيح در نمي آمد و كلمات و حروف حساب شده نظام كنوني حروف قرآن را به كلي به هم مي ريخت. پس اين نشانه ديگري بر عدم كوچك ترين تحريف در قرآن مجيد است. حال فرموده پيامبر اسلام را ياد آوري مي كنم كه فرمود:
عجائب و شگفتي هاي قرآن پايان ناپذيراست و قرآن ظاهرش خوشايند و باطنش عميق است. عجائبش را نمي توان شمرد و غرائبش هرگز كهنه نشود مؤمن هرگاه قرآن بخواند بوي عطر مانندي از دهانش خارج شود.
ان شاء الله همه مسلمين در راه انجام وظيفه ديني و كسب ثواب اخروي و خشنودي پروردگار، تا جايي كه مي تواننداين معجزه را نشر و گسترش دهند تا اعجاز قرآن بيش از پيش روشن گشته و اين كتاب شريف و گرانقدر از مظلوميت خارج و قانون زندگي واقعي گردد.
جمله فوق بامضمون برخی روایات که به توضیح شرایط و ویژگی های عصر امام زمان (ع) پرداخته اند مطابقت دارد.اما مفهوم گزاره ها درپرسش شما روشن است ،خلاصه اینکه زمان حضور آن حضرت تمام نعمت ها ازجمله امنیت ،آزادی ،رفاه و دین فراگیر میشود وهمه ی انسانها از همه ملل می توانند در راه سعادت قدم بردارند.
گوسفند نذر شده وهرچه که متعلق به آن است شامل نذر میشود مگر آنکه ازاول ،صیغه ونیت نذر به گونه ای بوده که بره درشکم گوسفند مثلا خارج ازنذربوده است ودرصورت جهل به وجود بره درشکم گوسفند واجب است آنرادر جهت نذر مصرف کرد.
بر اساس آيات قرآن کريم، جن موجودي است ناپيدا با مشخصات زير:
الف ـ از شعله آتش آفريده شده است.[4]
ب ـ داراي علم و ادراک و نيروي تشخيص حق از باطل است.[5]
ج ـ داراي تکليف و مسئوليت است.[6]
د ـ گروهي از آنها مؤمن و گروهي نيز کافرند.[7]
هـ ـ آنها نيز همچون انسانها داراي حشر و نشر و معادند.[8]
و ـ داراي قدرت فوقالعادهاند.[9]
ز ـ آغاز خلقت آنها پيش از آفرينش انسانها بوده است.[10]
ضمناً بايد توجه داشت کلمه جن گاهي بر يک مفهوم وسيعتر نيز اطلاق ميشود که انواع موجودات ناپيدا را شامل ميشود، چه موجوداتي که داراي عقل و درک و شعورند و چه موجوداتي که صرفاً داراي حيات حيواني هستند. مثلاً گاهي در روايات ميخوانيم که «از قسمت شکسته ظرف و طرف دستگيره آن آب نخوريد زيرا شيطان روي دستگيره و قسمت شکسته آن مينشيند»[11]. بديهي است که در اين روايت مراد از شيطان همان ميکروب است ولي اين طور نيست که در همه جا کلمه شيطان به معني ميکروب باشد يا در روايتي ديگر آمده است که: «خداوند جن را 5 صنف آفريده است: صنفي مانند باد در هوايند، و صنفي بهصورت مارها، و صنفي بهصورت عقربها، و صنفي حشرات زميناند و صنفي از آنها مانند انسانند که براي آنها حساب و کتاب است».[12]
[1]. مقریزی، احمد بن علی، الخطط (الخطط المقریزیه المسمّاه بالمواعظ والاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار)، مطبعه ساح الجنوبی ـ الشیاح ـ بیروت، ج 1، ص 285.
[2]. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422 ق، مجلد 7، ص 493 ـ 494.
[3]. ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین یا کورش کبیر، ترجمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، نشر علم، 1378 ش، ص 195.
[4]. سورة الرحمن (5)، آیة 15.
[5]. سورة جن (72)، آیة 1 ـ 7.
[6]. سورة جن (72)، آیة 13.
[7]. سورة جن (72)، آیة 11.
[8]. سورة جن (72)، آیة 15.
[9]. سورة جن (72)، آیة 9.
[10]. سورة جن (72)، آیة 27.
[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1391 ق، ج 6، ص 385، حدیث 5، کتاب الاصربه، باب الاوانی.
[12]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم والآثار، اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ج 1، ص 449 ـ 462.
درباره اينکه مراد از ذوالقرنين در قرآن چه کسي است( کهف ـ 84) ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
1ـ بعضي او را امپراطور چين بهنام «تسن شي هوانگ تي» دانستهاند وديوار چين را ساخته و پرداخته است. در اثبات اين نظر آقاي امير توکل کاموزيا کتابي در 72 صفحه تحت عنوان «ذوالقرنين يا تسن شي هوانگ تي بزرگترين پادشاه چين» نگاشته که از سوي شرکت انتشار، بدون تاريخ چاپ شده است.
2ـ بعضي او را يکي از پادشاهان يمن به نام «منذرين ماء الاسماء يا صعب بن مرائد حميري و يا شمريرعش» دانستهاند.[1}
3ـ بعضي او را همان اسکندر رومي يا مقدوني دانستهاند که در کشورگشايي معروف است.[2}
4ـ بعضي او را همان کورش کبير پادشاه هخامنشي ميدانند.[3] يک محقق و مفسر هندي به نام ابوالکلام آزاد با استناد به تحقيقات ميداني گستردهاي که انجام داده، ويژگيهاي ذوالقرنين در قرآن را با کورش کبير منطبق يافته و به طور قطع نتيجه گرفته که چنين کسي جز کورش هخامنشي نميتواند باشد.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان جلد 13، صفحه 426 ميگويد: اين نظريه از نظر انطباق با آيات روشنتر و قابل قبولتر است به هر حال سخن اين دو مفسر به واقع نزديک تر مينمايد و در مجموع اسندلالهاي آنها استوار و پذيرفتني است.
در لغت نفس با روح به يك معنا گرفته شده،ولي براي آن دو معاني ديگر گفته اند
نفس به معاني: روح، چشم زخم، خون، جسم(بدن)، شخص انسان، عظمت و مردانگي آمده است
روح به معاني: وسيلة حيات و زنده ماندن، نفس، لطيف، وحي، ملاك، حكم الله و روح القدس آمده است.10
ابوعلي سينا گويد: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكي تن كه او را به تازي بدن يا جسد خوانند و ديگري جان كه آن را روح خوانند و سوم روان كه آن را نفس خوانند.
غزالي گويد: روح همان خود تو و حقيقت تو مي باشد. همان چيزي كه از هر چيز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه تري. روح تو همان بُعد ويژة انساني است كه منسوب به خدا است، چنان كه فرموده است: "قل الروح من امر ربّي؛ بگو روح از امر پروردگارم است"، "و نفختُ فيه من روحي؛ از روح خود در آدم دميدم". البته اين روح غير از آن روح جسماني لطيف است كه منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاي بدن ميان رگ ها منتشر است و حامل نيروي حسّ و حركت مي باشد. اين روح به انسان اختصاص ندارد، بلكه انسان در اين جهت با ديگر حيوانات شريك است. اين روح به واسطة مرگ نابود مي شود، زيرا عبارت است از بخاري كه اعتدال آن بر اثر اعتدال و انسجام اخلاط و عناصر مزاج است. چون انسجام به پراكندگي گراييد، بخار منعدم مي شود، مانند چراغ كه روغنش به اتمام مي رسد و خاموش مي شود. اين روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل كند و آن روح كه حامل بار امانت و معرفت است، روح ويژة انسان است.
وي مي گويد: روح فناپذير و مردني نيست، بلكه به مرگ بدن حال او به حال ديگر تبديل مي شود.11
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:"روح نكتة لطيفي و لمحة شريف است كه حكايت از خلقت و عظمت خالق دارد. آن را از خزائن ملكش به اين عالم آورده، پس آن وديعه و امانتي الهي است". ابوعلي سينا اين كلام را به شعر در آورده است:
هبطت اليك من المحلّ الارفع أنفت فما الفت فلمّا آنست ورقاء ذات تعزز و ترفّع كرهت مفارقه الديار البلقع
حقيقت و كنه روح بر همگان نامعلوم است و بزرگان اهل تحقيق به عجز خود در اين باره معتقدند و آية "يسئلونك عن الروح...؛ از تو دربارة روح سؤال مي كنند، بگو: روح از امر پروردگارم است و اطلاعات كمي نسبت به آن داده شده ايد".[12] بيانگر اين حقيقت است.
امام صادق(ع) فرمود: "روح را نتوان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح جسمي رقيق است كه قالبي تيره بر آن پوشانيده شده است". از او پرسيدند: آيا بعد از مردن، روح از بين مي رود؟ فرمود: "خير، باقي مي ماند".[13]
نفس داراي معاني مختلفي است. از انسان يا حيوان، نفس تعبير مي شود، چون داراي حساسيّت و درّاكيّت است. احتمال دارد چون انسان و حيوان تنفّس مي كنند، از آن ها به نفس تعبير شود. احتمال دارد چون انسان داراي ارزش و نفاست است، چون روح، شريفترين جزء انسان و حيوان است،اين كلمه بر انسان و حيوان اطلاق شود.[14]
نفس در قرآن به اعتبار صفات مختلفي كه در آن است، به پنج مرتبه تقسيم شده است
1ـ نفس امّاره و آن نفسي است كه به خوي ملكوتي تهذيب نگشته، به هواي خود به پيش مي رود
2ـ نفس لوامه كه مدام خود را به كوتاهي در انجام وظائف ملامت و سرزنش كند، هر "چند به نيكي كوشا باشد.
3ـ نفس مطمئنّه نفسي است كه از اضطراب شك به آرامش يقين گراييده و از هر بيم و هراسي ايمن است.
4ـ نفس راضيه بدانچه بر او بگذرد خشنود است.
5ـ نفس مرضيه كه خدا از او راضي باشد
از كميل بن زياد نقل شده: علي(ع) عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! نفسم را برايم تعريف كن! فرمود:كدام نفست را؟ گفتم مگر چند نفس داريم؟ فرمود: اي كميل! چهار نفس است: نفس نامية نباتيه، حسيّة حيوانيه،ناطقة قدسيه كه ويژة انسان است و مدار تكاليف الهي است و كلية الهيه كه خاص انبيا و اولياي الهي است.[15]
[9] المنجد
[10] همان.
[11] سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 712.
[12] اسراء (17) آية 85.
[13] سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 713، به نقل از تفسير صافي.
[14] همان،ج 10، ص 176، به نقل از تفسير مجمع البيان.
[15] همان، ج 10، ص 178.
پرسشگر محترم،به جهت گستردگی موضوعات درحوزه های معرفت دینی وغیره ونیز سؤالات،نمی توان همه ی آنهارا در یک کتاب جمع کرد بویژه که بامقتضیات زمان،پرسش های جدیدی مطرح می گردد ، بدین جهت پرسشگری یک فرآیند است که ادامه دارد بنابراین باید به فراخور نیاز دربخش های گوناگون معرفت وشناخت، به دنبال کتابهای گوناگون گشت مثلا پرسش های کلامی و فلسفی را بایددرکتاب های نوشته شده در این زمینه جستجو کردهمچنین پرسشهای قرآنی را درتفسیر وپرسشهای اخلاقی وروائی وتاریخی وغیره رادر کتابهای مربوط به خود جستجو نمود ،باتوجه به مطلب ارائه شده لطفا نیاز مطالعاتی خود معلوم نمائید تاآثار وکتب معتبر خدمت شما معرفی گردد
مضمون سؤال درحدیثی از پیامبر ص آمده است، که نشان ازاهمیت درخت در فرهنگ اسلام ونیز نقش بی بدیل آن در فضای سبزو طراوت بخشی به محیط زیست دارد.
دربرخی آیات از جمله آیه صدودو بقره وآیه چهار فلق اجمالا تأثیر سحر راتأیید می کند خصوصا در اختلاف انداختن بین زن وشوهر امامیزان تأثیر آن درهمه ی امور روشن نیست .درروایت آمده برای دفع شرور واثر حسادت هرروز سوره فلق وناس قرائت شود.
با ذكر منبع اشكالي ندارد