1404-ارد-13
2020 Jan 23
حضرت مهدی علیه السلام :

«فَاعْلَمْ أنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللّه ُ. عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ، وَمَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى وَسَبیلُهُ سَبیلَ ابْنِ نُوحٍ.» بدان که میان خداى متعال و بندگانش خویشى و قـرابـتى نیـست، و کسى که مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نـوح است.

25-May-03
1404-اردیبهشت-13

پرسش و پاسخ

مسائل متفرقه

روان گسیختگی یا اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی (به انگلیسی Schizophrenia) یک اختلال روانی است که مشخصه آن از کار افتادگی فرایندهای فکری و پاسخگویی عاطفی ضعیف می­باشد. این بیماری معمولاً خود را به صورت توهم شنیداری، توهم­های جنون­آمیز یا عجیب و غریب، یا تکلم و تفکر آشفته نشان می­دهد و با اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی قابل توجهی همراه است. شروع علائم معمولاً در دوران نوجوانی رخ می­دهد، با یک شیوع در طول زندگی جهانی در حدود 3/0- 7/0 تشخیص بر اساس مشاهده رفتار و تجارب گزارش شده بیمار است.
به نظر می رسد ژنتیک، محیط اولیه، نوروبیولوژی و فرایندهای روانی و اجتماعی از عوامل مهم موثر باشند؛ به نظر می­رسد برخی از مواد مخدر تفریحی و داروها باعث ایجاد یا بدتر شدن علائم می­شوند. پژوهش حاضر بر روی نقش نوروبیولوژی متمرکز شده است، اگر چه هیچ علت ارگانیک مجزایی یافت نشد. ترکیب بسیار محتمل علائم بحث­هایی را در مورد اینکه آیا تشخیص نشان دهنده یک اختلال واحد است یا تعدادی از سندرم های گسسته، برانگیخته شده است. با وجود اینکه ریشه لغت یونانی Skhizein "گسستن" –Phren "ذهن" است. اسکیزوفرنی به معنی "ذهن گسیخته" نیست و همانند اختلال شخصیت تجزیه­ای نمی­باشد- که به عنوان "اختلال شخصیت چند گانه" یا "هویت پریشی" نیز شناخته می­شود- شرایطی که اغلب در ادراک عمومی با آن اشتباه می­شود.

نقطه اتکای درمان، داروهای آنتی سایکوتیک (ضد جنون) است که عمدتاً فعالیت گیرنده دوپامین (وگاهی اوقات سروتونین) را سرکوب می­کنند. درمان روانی و توان بخشی حرفه ای و اجتماعی نیز در درمان مهم هستند. در موارد جدی تر –که امکان ایجاد خطر برای شخص بیمار و دیگران وجود دارد- ممکن است به بستری اجباری نیاز باشد، اگر چه ماندن در بیمارستان در حال حاضر کوتاه­تر و کمتر از آن چیزی است که زمانی مرسوم بود.
اختلال عمدتاً ادراک را تحت تأثیر قرار می­دهد، اما معمولاً به مشکلات مزمن در رفتار و احساسات نیز می­انجامد. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی در معرض شرایط اضافی (همراه بیماری) هستند، از جمله افسردگی اساسی و اختلال اضطراب؛ احتمال سوئ مصرف مواد مخدر در طول زندگی تقریباً 50% است. مشکلات اجتماعی از قبیل بیکاری طولانی مدت، فقر و بی خانمانی، شایع هستند. امید به زندگی متوسط افراد مبتلا به این اختلال به دلیل افزایش مشکلات جسمی و نرخ خودکشی بالاتر (حدود5%) 12 تا 15 سال کمتر از کسانی که مبتلا به آن نیستند.

علائم
فرد مبتلا به اسکیزوفرنی ممکن است دچار توهم هایی شود (که اغلب به صورت شنیدن صداها گزارش شده است) خیالات (اغلب عجیب و غریب یا سرکوب گرایانه در طبیعت) و آشفتگی فکری و کلامی می باشند. مورد دوم ممکن است از دست دادن قطار اندیشه، تا جملات با اتصال نامنظم در معنی، تا تناقض شناخته شده به عنوان آشفته گویی در موارد حاد متغیر باشد. گوشه گیری اجتماعی، نامرتبی لباس و بهداشت، و از دست دادن انگیزه و قضاوت تماماً موارد عادی موجود در اسکیزوفرنی می­باشند. اغلب الگوی قابل نشاهده ای از مشکل عاطفی وجود دارد، برای مثال عدم پاسخگویی به محرکات، احتلال در شناخت اجتماعی با اسکیزوفرنی مرتبط است. همچنین علائم پارانو یا انزوای اجتماعی، به طور معمول اتفاق می افتد. همچنین معمولاً مشکلات در کار و حافظه بلند مدت، توجه، عملکرد اجرایی، و سرعت پردازش رخ می دهد. در یک زیرگروه غیر معمول، فرد ممکن است تا حد زیادی ساکت باشد، در وضعیت های حرکتی عجیب و غریب، یا در جلوه های بی موردی از اضطراب قرار بگیرد که همه اینها نشانه هایی از جنون جوانی می باشند.
اواخر نوجوانی و اوایل دوران بلوغ، دوره های اوج شروع بیماری اسکیزوفرنی می باشند که سال های بحرانی توسعه اجتماعی و حرفه ای یک نوجوان است. در 40% از مردان و 23 % از زنان مبتلا به اسکیزوفرنی، این مهم قبل از 19 سالگی خود را نمایان می کند. برای به حداقل رساندن گستردگی اختلال مرتبط با اسکیزوفرنی به تازگی کار بسیاری برای شماسایی و درمان مرحله علائم اولیه (قبل از شروع) بیماری به انجام رسیده است که تا 30 ماه قبل از شروع علائم قابل تشخیص است. کسانی که بیماری اسکیزوفرنی آنها در حال پیشرفت است ممکن است علائم گذرا یا خود محدودگری روانی و علائم نامعین کناره گیری از اجتماع، تحریک پذیری، بیقراری و عدم مهارت حرکتی را در طول مرحله ابتدایی بیماری تجربه کنند.
با توجه به شناختی که از این بیماری به دست داده شد، ادعای واقعی بودن دیده ها و شنیده های فرد مبتلا به اسکیزوفرنی، باورهای غلط و غیرعلمی است و آنچه که بیمار بازگو می کند زائیده تخیلات و ناشی از شرایط حاکم بر روح و روان او می باشد.

مواقعی خواب دیدن بر اثر فکر کردن به موضوع خاصی است که تعبیر خاصی ندارد ولی به هر حال تفکر در باره مرگ بد نیست،زیرا به زندگی انسان جهت می دهد.صدقه را نیز فراموش نکنید

باسلام

بله به تمامی پرسش های دینی پاسخ داده میشود

به قسمت سمت راست سایت که عنوان پرسش دینی را باز کنید توضیحات داده شده هم شماره پیامک و هم شماره تماس

موفق باشید

 

 

منشا ظلم: جهل ، حرص و برخی دیگر از صفات رذیله است و روشن است که خداوند از همه صفات زشت مبرا می باشد خدایی که شنا ختیم و ا و را سر آغاز هستی می دانیم جامع همه صفات کمالیه می باشد، در وی هیچ گونه صفات زشت از جمله بخل، حسادت و ظلم مشاهده نمی شود، خداوند منشا وجود است و وجود خیر است و شری در او راه ندارد و شر از سوء عمل و نیت ناپاک نشات می گیرد خداوند خیر خواه بندگان است و هر چه که او می کند خیر و زیبا است، نقصان ها و کمبود ها مربوط به اعمال سوء افراد به خود و یا دیگران می باشد./ ماه و خورشید و فلک در کارند تاتو نانی به کف آری به غفلت نخوری
خداوند، هستی از جمله آسمان ها و زمین را آفرید که به کمک انسان آمده تا در یک فرایند تکاملی به مرحله کمال انسانی خود دست یابد و در این زمینه انبیاء و سایر صالحان سرمشقند گرچه فقر و نداری ظاهری اصالتاً کمال نیست و خداوند آن را برای انسان نمی خواهد اما گاهی فقر و غنا اسباب امتحان و سنجه انسان می شود، ا متحان برای سنجش ایمان و پایبندی ما به تعهدات اجتماعی و اخلاقی و گاهی اغنیاء با دارایی ها امتحان می شوند و گاهی فقراء با ناداری خود، ولی این گفته به معنای پذیرش فقر و تایید بدبختی برای گروهی از ناحیه خداوند نیست، فقر و شکاف طبقاتی مربوط به ناکارایی روابط اجتماعی و تبعیضات و از بین بردن حقوق افراد ساده و فرود ست توسط برخی حاکمان و افراد فرادستی و به تعبیر قرآن ملاء و مترف،با نگاهی به قرآن و آیات به ما ثابت می کند که خداوند خواهان جامعه ای خالی از هر گونه ظلم و ستم است: و ان الله لیس بظلام للعبید(انفال51) روایات اهل بیت(ع) نیز تایید کننده این مدعا می باشد.

 

جهان هستی به دو بخش مادی و غیرمادی تقسیم شده می شود جهان مادی(آسمانها و زمین) روزی به پایان خود می رسند و این وعده خداوند است اما پایان جهان مادی از جمله زمین و زندگی انسان به معنای نابودی و پایان کل جهان آفرینش حتی جهان آخرت که جهانی غیرمادی است، نیست حرکت انسان از ماده آغاز می شود اما این جهان مادی تمام ظرفیت هستی ا نسان نیست بلکه آخرت با ابعادی بسیار پیچیده تر از جهان مادی که بخش اعظم وجود انسان است، زنده و پویا است و از هر گونه آفات جهان مادی برکنار می باشد روح انسان همانند ملائکه جاویدان است. جایگاه ابدی انسان در قیامت و قبل از آن عالم برزخ /سرآغاز جهان پس از مرگ ا/ بهشت و یا جهنم است. سیر و حرکت همه اشیاء بسوی خداوند است و ما آدمیان نیز در این حرکت همراه سایر موجودات می باشیم.

مرحوم شیخ عباس قمی درکتاب مفاتیح الجنان ص ۱۰۷۸دستورالعملی به شرح ذیل آورده:هنگام خواب هفت بار سوره شمس ولیل و تین وتوحید وفلق وناس خوانده وبا طهارت ودر مکان وجامه پاک و رو به قبله روی دست راست بانیت مورد نظر بخوابید. اگر در شب اول برآورده نشود این کار تا هفت شب تکرار شود.انشاء الله حاجت شما به اجابت برسد.

عالم برزخ (حدفاصل بین دنیا و آخرت) عالمی است که ارواح انسان‏ها پس از مرگ و قبل از قیامت آنجا حاضرند و با توجه به مفاد برخی آیات و روایات ارواح در آنجا زنده، و به زندگی برزخی مشغولند و به حسب اعمال خود در دنیا راحت و یا معذبند و از آنجایی که بین دنیا و آخرت ارتباط است، هر عملی در دنیا عکس العمل خود را در آخرت دارد عمل صالح بازماندگان برای اموات موجب خوشحالی آنها و عمل زشت موجب حزن و اندوه آنان می گردد. سفارش به برگزاری مراسم شب اول فوت و قرائت فاتحه و دادن طعام به فقراء نشان آن است که کارهای ما اثر دارد والا سفارش به عملی داشتن اثر لغو و بیهوده است. خداوند در سوره نحل آیه 96 می‏فرماید: چیزی که برای خدا می فرستید فانی شدنی نیست این سخن خداوند بهترین گواه است که عمل خیر از بین رفتنی نیست و اثرات آن باقی است. نیز در روایات وارد شده که دنیا به منزله مزرعه است برای آخرت برداشت محصول (در عالم برزخ یا عالم ارواح مردگان) برای همگان است و در این موضوع تفاوتی بین عمل اشخاص برای خود و یا برای غیر از جمله اموات نیست.

چشم زخم که ناشی از نفس وجان ناپاک وخبث باطن است مسئله ای است که اخبار وروایات به آن اشاره دارند اما راه حل مبارزه با آن یاری خواستن از خدا ازطریق دعا برای بی اثرساختن آثار شوم چشم زخم است دادن صدقه نیز آفات وصدمات نیات بد رابرطرف می کند اما انجام کار دیگر ازجمله مواردی که درپرسش آمده تأییدی ازجانب شرع وعقل برآنها نرفته وخرافات است.

نفرت در لغت به معنای کراهت دا شتن، قهر کردن و اعراض و پشت کردن آمده است. وقتی انسان به مرحله ای برسد که هیچ علاقه ای به چیزی و یا شخصی نداشته و بین آن دو فاصله عمیق روحی افتاده باشد، اصطلاحاً گفته می شود، نفرت دارد. نفرت گاهی از طرف یک نفر و گاهی از دوطرف گاهی بین یک جامعه کوچک مثل خانواده است و گاهی جوامع بزرگتر مثل یک ملت.
ریشه نفرت به قوه غضب که از قوای نفسانی است می باشد. بدین جهت بین اشیاء بی جان نفرت وجود ندارد، اگر نفرت که به قوه غضب بر می گردد بر اساس حکم عقل و تحت امر قوه عاقله قرار گرفته باشد آثار مثبت و منطقی بر او بار می شود. و اگر ریشه در قوه خیال و یا تحت نفس اماره قرار گیرد ممکن است آثار زیان باری را به دنبال داشته باشد. که برخی از آنها را می توان در انتقام جویی های کور و متعصبانه مشاهده کرد. 

نور باطن همان ادراک، دریافت و علم درونی اشخاص به موضوعات پیرامونی و مسائل است، از نور باطن به وجدان یا علم وجدانی نیز تعبیر می شود. عقل انسانی قوه درک کننده است. بطوریکه حق و باطل بواسطه آن سنجیده و فهم می شود اما درون انسان ها همچنین خالی از فطرت که همان طریق مستقیم است، نمی باشد. فطرت یا ذات انسان به گونه ای است که اگر حقایق بر او عرضه شود بدون هیچ گونه اعوجاج و انحرافی آن را بواسطه همان شهود و درک باطن که به نور باطن نیز از آن تعبیر می شود، می پذیرد

در برخی از کتابهای مقاتل و اخبار کربلا این مسئله وارد شده گرچه از سند معتبری برخوردار نیست.

بنده با يك نوجوان 16 ساله كه بسيار ساده است و پايه فكري قوي ندارد ارتباط دارم و مشكلم اين است كه اين جوان بسيار راحت تحت تاثير افكار و عقائد ديگران كه بعضا ناسالم هستند قرار مي گيرد و موجب جدايي موقت او از من ميشود. و در واقع تمام زحمات بنده به اين شكل هدر ميرود. بنده نزديك 10 الي 11 ماه است كه به صورت خاص با اين فرد در ارتباط هستم و از تمام مسائل و مشكلات او (مشكل شديد خانوادگي كه بي مهري فراوان از طرف تمام افراد خانواده ميبيند و خانواده پايه مذهبي محكمي ندارد و پدر و مادر هم جدا شدند و به نوعي با كمبود محبت مواجه است، مشكل مالي، مشكلاتي كه اقتضاي سن اوست و....)استرس شدید و مکرر در درون خانواده باعث ضعف حافظه و تحت تاثیر قرار گرفتن عواطف و احساسات او شده بطوری که مدتی به طرز شدیدی ابراز علاقه به من میکنه اما الان مدتی است که به گفته خودش خالی از احساسات شده و حتی در برابر ابراز علاقه و محبت من واکنشی نشون نمیده.مشکل مالی و عدم خوردن غذای کافی مزید بر علت شده تا این بچه بی حال و بی حوصله باشه و نسبت به مسائل مهم برای خودش هم بی تفاوت بشه.از خودش سوال کردم تو ذهنت چی میگذره هر چند که دقیقا میدونستم اون گفت:فکرم مشغوله به اینکه غذای کافی نداریم،باید منتظر یه جنجال جدید باشم،پول تو جیبی کافی پدرم نمیده،لباس مناسب ندارم و...با این تفاصیل بهش حق میدم که خیلی چیزا به چشمش نیاد.دوست دارم که توجه بیشتری به من و این ارتباط نشون بده چون من براش لباس تهیه میکنم البته کاملا به سلیقه خودش،براش منبع درآمد جور کردم که تو خونه انجام میده و ماهیانه پول میگیره که مبلغ خوبیست منتها بازم جوابگوی نیازش نیست،به درسش نظارت میکنم، به تفریح میبرمش و خیلی کارای دیگه از جمله مشورت و مشاوره در مسائل مختلف. به لحاظ محبتی سعی میکنم لمسش کنم و ببوسمش و... حقير سعي كردم كه نماز ايشان و پايه مذهبي او را محكم كنم كه به لطف خدا موفق هم شدم و تاثيرات مثبت ديگري هم مثل بهتر شدن وضعيت درسي و غيره هم روي او داشتم.محبت فراوان نثارش ميكنم از طريق مختلف تا انشالله كمبود محبت نداشته باشد اما همانطور كه گفتم علي رقم علاقه اي كه به من دارد منتها هر چند گاهي ارتباطش قطع يا كم ميكند و شاخه به شاخه ميپرد به اصطلاح. خيلي نگران هستم شما لطفا و خواهشا بفرماييد چه كنم كه شديدا گير افتادم.در ضمن ميخواستم با راهكاري اين علاقه اي به من دارد رو محكمتر و عميقتر كنم.در کل دنبال برگشتن عواطف و احساسات این بچه هستم چون که زمانی که علاقه نشون میده بیشتر میتونم تاثیر گذار باشم و میخوام که به این ارتباط اهمیت بیشتری بده و صرف رفع نیازش نباشه و از همه مهمتر دنبال کم کردن استرس و فشار و حل مشکلات او هستم.تا حالا چند بار خواستم با پدرش صحبت کنم که شرایط نبوده و پدرش هم تمایلی نشان نداده و مادرش از پدرش بیخیال تر واقعا و صمیمانه انتظار کمک و راهنمایی جامعی دارم. دعاگوی شما خواهم بود.

در آغاز تشکر خود را از احساسات پاک و مسئولانه جنابعالی راجعبه مسائل پیرامونی جامعه خدمت شما تقدیم کرده؛ سه نکته را در پاسخ به نامه شما به استحضار میرسانم:
1ـ آنچه که از پرسش شما مشهود است، خلاء عاطفی این نوجوان است که، ریشه ی برخی از مشکلات روحی ایشان است، به نظر می آید بهترین اقدام شما در فرآیند تربیتی این نوجوان، ایجاد ارتباط وثیق او با کانون خانواده یعنی پدر و مادر است، خالی بودن محبت راستین والدین به فرزندانشان منشأ برخی ناهنجاریهای اجتماعی خصوصاً در سنین نوجوانی که آغاز پرتلاطم بلوغ جسمی و جنسی است، می باشد شما ضمن برقرار ساختن ارتباط منطقی با پدر و مادر ایشان، آنها را در جریان نیاز ارتباط فرزندشان با آنها قرار دهید و در ضرورت آن توضیح دهید، و یادآور شوید که اختلاف بین آنها حتی جدائی شان نمیتواند دلیلی بر بیمحبتی به فرزندشان باشد
2ـ سعی کنید که به شکل منطقی و بدور از احساسات صرف با ایشان ارتباط برقرار سازید، گاهاً دیده شده که محبت مفرط دیگران باعث خدشه در رابطه با والدین بلکه گاهی قطع آن میشود، ضرورت بحث و گفتگوی منطقی و بیان نقطه نظرات، به صورت واقعی، چشم ایشان را به روی مشکلات؛ بازنموده و احساس درک واقعیتهای زندگی را به وی گوشزد می نماید.
3ـ سعی نمائید با ارایه کتابهای خوب، افق های جدیدی را بر وی بگشائید، از تکیه دادن بی حد و اندازه بر خود و دیگران و توجه نکردن بر داشته هایش بپرهیزید، او را به سرمایه های درونش آشنا و نقاط مثبت او را برجسته نمائید، ایجاد نگاه مثبت به زندگی و آینده را جزء برنامه های خود قرار دهید.

 

بنده با يك نوجوان 16 ساله كه بسيار ساده است و پايه فكري قوي ندارد ارتباط دارم و مشكلم اين است كه اين جوان بسيار راحت تحت تاثير افكار و عقائد ديگران كه بعضا ناسالم هستند قرار ميگيرد و موجب جدايي موقت او از من ميشود.و در واقع تمام زحمات بنده به اين شكل هدر ميرود.بنده نزديك 10 الي 11 ماه است كه به صورت خاص با اين فرد در ارتباط هستم و از تمام مسائل و مشكلات او(مشكل شديد خانوادگي كه بي مهري فراوان از طرف تمام افراد خانواده ميبيند و خانواده پايه مذهبي محكمي ندارد و پدر و مادر هم جدا شدند و به نوعي با كمبود محبت مواجه است،مشكل مالي،مشكلاتي كه اقتضاي سن اوست و....)استرس شدید و مکرر در درون خانواده باعث ضعف حافظه و تحت تاثیر قرار گرفتن عواطف و احساسات او شده بطوری که مدتی به طرز شدیدی ابراز علاقه به من میکنه اما الان مدتی است که به گفته خودش خالی از احساسات شده و حتی در برابر ابراز علاقه و محبت من واکنشی نشون نمیده.مشکل مالی و عدم خوردن غذای کافی مزید بر علت شده تا این بچه بی حال و بی حوصله باشه و نسبت به مسائل مهم برای خودش هم بی تفاوت بشه.از خودش سوال کردم تو ذهنت چی میگذره هر چند که دقیقا میدونستم اون گفت:فکرم مشغوله به اینکه غذای کافی نداریم،باید منتظر یه جنجال جدید باشم،پول تو جیبی کافی پدرم نمیده،لباس مناسب ندارم و...با این تفاصیل بهش حق میدم که خیلی چیزا به چشمش نیاد.دوست دارم که توجه بیشتری به من و این ارتباط نشون بده چون من براش لباس تهیه میکنم البته کاملا به سلیقه خودش،براش منبع درآمد جور کردم که تو خونه انجام میده و ماهیانه پول میگیره که مبلغ خوبیست منتها بازم جوابگوی نیازش نیست،به درسش نظارت میکنم،به تفریح میبرمش و خیلی کارای دیگه از جمله مشورت و مشاوره در مسائل مختلف. به لحاظ محبتی سعی میکنم لمسش کنم و ببوسمش و...حقير سعي كردم كه نماز ايشان و پايه مذهبي او را محكم كنم كه به لطف خدا موفق هم شدم و تاثيرات مثبت ديگري هم مثل بهتر شدن وضعيت درسي و غيره هم روي او داشتم.محبت فراوان نثارش ميكنم از طريق مختلف تا انشالله كمبود محبت نداشته باشد اما همانطور كه گفتم علي رقم علاقه اي كه به من دارد منتها هر چند گاهي ارتباطش قطع يا كم ميكند و شاخه به شاخه ميپرد به اصطلاح.خيلي نگران هستم شما لطفا و خواهشا بفرماييد چه كنم كه شديدا گير افتادم.در ضمن ميخواستم با راهكاري اين علاقه اي به من دارد رو محكمتر و عميقتر كنم.در کل دنبال برگشتن عواطف و احساسات این بچه هستم چون که زمانی که علاقه نشون میده بیشتر میتونم تاثیر گذار باشم و میخوام که به این ارتباط اهمیت بیشتری بده و صرف رفع نیازش نباشه و از همه مهمتر دنبال کم کردن استرس و فشار و حل مشکلات او هستم.تا حالا چند بار خواستم با پدرش صحبت کنم که شرایط نبوده و پدرش هم تمایلی نشان نداده و مادرش از پدرش بیخیال تر.واقعا و صمیمانه انتظار کمک و راهنمایی جامعی دارم. دعاگوی شما خواهم بود. با تشكر

اصول اخلاقی در انسان امری فطری و ذاتی است یعنی فطرت انسان نسبت به اصول اخلاقی خنثی نیست به این معنا که راستگویی و دروغگویی برای وی یکسان باشد بلکه انسان هم نسبت به خوبی ها و بدی ها یک نوع معرفت اجمالی دارد و هم نسبت به آنها تمایل و نفرت دارد. هر انسانی اگر در شرایط مناسب و محیط مساعد رشد کند نسبت به راستگویی و خوبی ها تمایل داشته و از دروغگویی و بدیها متنفر و بیزار است. این همان معرفت الهامی است که قرآن به آن اشاره کرده است. فالهما فجورها و تقویها (شمس 8)

و یا روایت می فرماید: کل مولود یولد علی الفطره و انما ابواه یهوداه او ینفرانه هر فرزندی بر اساس فطرت الهی آفریده میشود. از همین روایت بر میاید که ای فطرفت و سرشت انسانی تحت تاثیر تربیت و محیط قرار می گیرد. تربیت صحیح این استعدادهای درونی را شکوفا کرده و به بار می نشاند اما فضا و محیط نامطلوب بر این استعدادها سرپوش نهاده و فرصت پرورش آنان را از بین می برد، گرچه به صورت مخفی باقی می ماند و هرگز نابود نمی شود و اگر در زندگی فرد زمینه ای فراهم شود این استعدادهای نهفته بیدار دشه و به بار می نشیند. بنابراین در تربیت اخلاقی انسان غیر از عوامل ذاتی عوامل ژنتیک و محیط و تربیت و عمل انسانی موثر است هم می تواند این عوامل تاثیر مثبت در رشد و شکوفایی آنها داشته باشد هم تاثیر منفی داشته و آنها را از کار بیاندازد.

با عرض سلام و خسته نباشید تورو خدا کامل و با دقت بخون آخه به مرز رسیدم من جوانی ۲۴ ساله هستم که در سن ۲۰ سالگی نسبت به دختری علاقمند شدم و این موضوع را با خانواده خود در میان گذاشتم اما پدرم با این موضوع مخالفت و دلیل او هر بار یک چیز بود از قد کوتاه بودن دختر تا بد بودن خانواده او را پیش کشید که همه ای قضایا نزدیک به ۲ سال ار وقت من را گرفت و من در این مدت اینقدر از لحاظ فکری مشغول بودم که به هیچ کاری نرسیدم و در آخر نداشتن شرایط ازدواج من را بهونه کرد که من رفتم سربازی و برگشتم. اما او باز هم قبول نکرد تا دختر مورد علاقه من به کاری نسبتاً مشغول شدند که این امر باعث شد که پدرم بگوید پس کی میخواهی بری خاستگاریش !! جالب شده بود . اما درد من از آنجا شروع شد که پدرم موافقت کرد اما من که در این مدت همه فکر و ذکرم راضی کردن پدرم بود به هیچ جایی نرسیده ام . اکنون از لحاظ مالی، شرایط خوبی ندارم. البته کمی خانواده ام کمک میکند اما خودم هیچی. حال سوالم از شما این است که من چه کنم؟ قبل از آن بگم که من واقعاً دوستش دارم آخه باور کنید از هر لحاظ به خصوص دینی اعتقادی خیلی مثل خودم است. آیا قید ازدواج را در این شرایط بزنم که خوب شاید دختر مورد علاقه من با کس دیگری ازدواج کند و البته ازدواج نکردن من باعث به گناه افتادن من نیز میشود . یا برم خاستگاری و هر چه پیش آید ؟ میدانم باید توکل کرد اما من توکل دارم اما بیشتر میترسم که دختر مردم را بدبخت کنم با بی پولی که دارم . حال تورو خدا راهی جلوی پای من بگذارید که دارم دیوونه میشم. خواهش میکنم از اول بخون بعد تصمیم بگیرید که چه به من بگویید . دعا گوی شما در نماز خواهم بود