در قبال انقلاب عظیم و جنگ و مقابله با هجوم دشمن مسئولیت داشتیم. با اینکه مدیر آتش نشانی گرگان و مدیر خدمات شهری بودم اما وقتی امام دستور داد که مملکت در خطر است و بروید جهاد کنید، رفتم. محمدتقی لطفی گفت: شهردار مخالفت میکرد و میگفت این همه نیروی خدمات و فضای سبز و ... زیر نظرت هست و اینجا خدمت کن اما قبول نکردم و به جبهه رفتم.
این رزمنده در ادامه به خاطراتش از عملیات والفجر 8 اشاره کرد و گفت: یکی دو هفته مانده به عملیات به منطقه رفتم. از هر کسی می پرسیدم گردان مسلم کجاست به خاطر مسائل امنیتی نشانی نمی دادند. چند شب قبل از عملیات به کیسه چینی و کارهای دیگر برای آمادگی شب عملیات مشغول بودند. پدر روحانی شهید محمدحسین لطفی با اشاره به شرایط خاص عملیات والفجر 8 و عبور از اروند رود افزود: نیروهای ما را به دو دسته تقسیم کردند عده ای به طرف فاو و دسته ای به طرف ام القصر. ما که تعدادمان به اندازه انگشتان دست بود به طرف فاو رفتیم. از موانع گذشتیم. بچه هایی که قبل از ما رفته بودند اسکله را زده بودن. نیمههای شب به بعد با بیلچهها سنگر کندیم. از صبح روز بعد هواپیماهای عراقی به صورت 7 و 8 تایی به پرواز در آمدند و بچههای یاسوج را زدند و درو کردند حتی یک نفر هم زنده نماند.
محمدتقی لطفی که سابقه 19 ماه حضور در جبهه را داشته است با بیان اینکه خاطره جالبی از آن عملیات دارم در ادامه گفت: ما که به سمت فاو می آمدیم لوله های قطور نفت را بچه ها با خمپاره و آرپی جی زده بودند. نفت خام ریخته بود آتش کم بود ولی دود غلیظی بلند شده بود. امام گفته بود خرمشهر را خدا آزاد کرد اینجا هم فاو را خدا آزاد کرد چرا که دود روی فاو را پوشانده بود. کار لشکر محمد رسول ا... پشتیبانی از ما بود مثل سیل و به صورت ستونی نیروها می آمدند و این دود را خدا ماموریت داده بود رفت روی اروند روی نخل ها و منطقه را پوشانده بود به طوری که اصلاً کسی دیده نمی شد. دومین رزمنده ای که گوشه ای از خاطراتش را در نشست چهاردهم نسل ماندگار بازگو کرد عیسی اتراچالی بود. او درابتدای صحبتش یادی از سردار صادقلی کرد و با این عنوان که ایشان فرمانده همه ما بود گفت: شاید خیلی از دوستان یادشان نباشد ولی امشب، شب عملیات والفجر 10 هست. دوستانی که در این عملیات بودند اینجا نشستند. والفجر 10 در سخت ترین شرایط آب و هوایی یعنی 20 درجه زیر صفر با 10 لشکر از سپاه و 13 تیپ اجرا در 5 مرحله و بسیار زیبا انجام شد. فرمانده گردان خط شکن مسلم بن عقیل در ادامه افزود: خیلی از گردان ها توی راه یخ زدند بچه ها موقع رد شدن ستون ها، از کنار پیکر یخ زده همرزمان شان می گذشتند ولی عرض کنم تا ساعت 3 بعد از ظهر کلیه اهداف عملیات والفجر 10 محقق شد. و این در شرایظی بود که رزمندگان 48 ساعت قبل از گرمای 30 درجه جنوب آمده بودند در سرمای 20 درجه زیر صفر. صبح عملیات بود دیدیم یک نقطه از سمت حلبچه تا گردوکوه گیر کرده بودند دیدم آقا مرتضی (قربانی) تماس گرفت به آقای میرشکار (فرمانده تیپ 2) که اتراچالی رو بفرست اونجا گیر کرده. من داشتم رد میشدم و میرفتم به سمت هدف مورد نظر یک دسته از بچه ها را دیدم که از عملیات خارج شده و گم شده بودند. هادی عباسی سعدا... مکتبی و تیمی از بچه های گرگان مانند علی رجبی و شهید دوامی بود. دسته ای با من بود که دسته ای قدرتمند بود و از لحاظ رزمی توانایی خوبی داشتند. این تیم پاسگاه را ساقط می کند خداوند متعال آن دسته را شب عملیات رهاش می کند توی بیابان که صبح عملیات بیاد کلید عملیات را باز کند. 10 لشکر بود که گره اصلی به دست لشکر 25 کربلا باز می شد یعنی اگر لشکر کربلا موفق نمی شد هیچ لشکری موفق نمی شد این دسته باعث شد هم گره عملیات را باز کند هم در عملیات موفق شویم. در این عملیات شهدایی مثل عزیز ا... قربانی و نوده شریفی به شهادت رسیدند. در همین عملیات دیدیم وقتی خط شکسته شد و همه به سمت سه راه و سمت سید صادق می رفتیم یک عده ی زیادی حدود 700 یا 800 نفر عراقی اسیر گرفتیم. در تمام عملیات ها آموزش و شناسایی دقیق داشتیم. در عملیات والفجر 8 بیش از 6 ماه آموزش دادیم. به بچه ها مسائل امنیتی را تاکید کردیم حتی پدر من همراه من بود از ایشان سراغ من را گرفتند و در حالی که من را می دید می گفت نمی دانم و اینقدر در عملیات دقت شده بود و اصل بحث حفاظت را رعایت کرده بودیم. سردار اتراچالی در ادامه خاطراتش به عملیات قدس یک و هدف های تعیین شده اشاره و خاطره ای از شهید قنبری از بچه های علی آباد بیان کرد. او گفت: در شب عملیات گفت لباس سپاه را از تنت در بیار که اسیر شدی مشکلی برات پیش نیاد. به من گفت اگر قرار بود لباس سپاه را از تن در بیارم که نمی آمدم پاسدار بشوم. ایشان اسیر شد صبح شکنجه سنگینی می کنند از او می خواهند که به امام توهین کند و اطلاعات بدهد ایشان هیچ اطلاعاتی به دشمن نمی دهد. او را به جرم لباس سپاه داشتن و ندادن اطلاعات و توهین نکردن به امام در حالی که به پا و دست و کمرش بلوک بتونی بستند در آب هور قرار دادند و ماهی های هور بدن ایشان را می خورند و به شهادت می رسد. پس از پایان خاطرات محمدتقی لطفی و عیسی اتراچالی، به مناسبت روز بزرگداشت شهدا و از آنجا که پوستر نشست چهاردهم به عکس مادر شهید حسین قاسمپور منقش بود از این مادر به نمایندگی از مادران شهدا دعوت شد در جایگاه حضور یافته و با اهدای تندیس ویژه نسل ماندگار و تابلوی عکسی که جانباز داود عامری از ایشان گرفته بود از وی تجلیل شد. سلسله نشست های 2 ماهانه نسل ماندگار با هدف تبیین تاریخ شفاهی دفاع مقدس توسط موسسه فرهنگی میرداماد طراحی و راه اندازی شد که تاکنون 14 نشست از آن برگزار شده است. شایان ذکر است حوزه هنری استان گلستان در چند نشست اخیر در برگزاری این مراسم میرداماد را همراهی می کند. در بخش از این مراسم یکی از شاعران در ابیاتی به مدح رزمندگان و جانفشانی آنان و شهدا اشاره کرد. همچنین از شورای برنامه ریزی نسل ماندگار نیز تقدیر شد.