بسم الله الرحمن الرحیم
واقعیت اینست که علویهای سوریه، شیعه یا از نسل امام علی(ع) نیستند ولی انسان هستند بنابراین هر یک از آنها که مرتکب قتل و تبهکاری نشده، نباید کشته شود. آنچه در حال حاضر در سوریه انجام میشود کشتار علویهای مخالف دولت مستقر است که در مواردی شامل غیرنظامیان هم شده است.
مذهب علوی یا نصیری
علوی در سوریه و ترکیه به یک مذهب گفته میشود که ترکیبی از غلو شیعی با مسیحیت، و فرهنگ ایران قبل از اسلام است.
نام اصلی مذهب علوی، «مذهب نُصَیری» بوده اما در قرن بیستم ، اسم این مذهب به «علوی» تغییر یافت.
مذهب علوی یا نُصَیری شاخهای از غُلاة(غلوکنندگان درباره مقام ائمه علیهم السلام) هستند که نیابت خاصه نُوّاب اربعه امام زمان(عج) را قبول ندارند و معتقدند «محمد بن نُصَیر نُمَیری بصری»(متوفای ۲۷۰هـ) باب و نایب خاص امام زمان(عج) است.
محمد بن نُصَیر؛ غالی و مدعی بابیت
محمد بن نُصَیر در زمان امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) ادعا کرد که وکیل این دو امام است و با همین دروغ از مردم وجوهات گرفت. بعدها ادعا کرد که امامان(ع) خدا هستند و او را به عنوان پیامبر مبعوث کردهاند!!. همچنین قائل به تناسخ و حلول شد. این مسائل موجب شد که مورد لعن امام هادی(ع) قرار گرفت.
در کتابهای نُصَیریه آمده است که خداوند در بدن ائمه(ع) حلول کرده است. امام علی(ع) ، ذات و معنای خداست و محمد(ص) اسم و لفظ خدا و سلمان(ره) نیز حاجب(دربان) اوست. تقریباً این سه شخصیت را ابعاد مختلف خداوند میدانند و مناجاتهایی خطاب به شخص امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خدا دارند.
از نظر پایبندی دینی، عموماً نماز نمیخوانند و اهل مشروب هستند. در برخی از کتابهای آنها آمده که شراب نوشیدن در حضور سنیها و شیعیان جایز نیست زیرا آنان، بیگانه و نامحرم هستند ولی در جمع خصوصی خود علویها میتوان مشروبخواری کرد.
_________________________
۱ --.نوبختی، فِرَق الشيعه، ص ۹۳ و رجال الکشی، ج ۱، ص ۵۲۰ و ۵۲۱.
*** در مورد تاریخ و عقاید مذهبی علویها مراجعه کنید به کتاب «نصیریه: تاریخ، منابع و عقاید» تالیف آقای عمیدرضا اکبری.
بسم الله الرحمن الرحیم
هر مسلمانی به عنوان یك باور و اعتقاد دینی این مطلب را پذیرفته كه رسول گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی آخرین پیامبر الهی و دین و آیین او نیز آخرین دین و آیینی است كه از سوی پروردگار هستی به عنوان یك دین رسمی و قابل قبول به مردم جهان عرضه شده است و این موضوع به اندازه ای برای مسلمانان قطعی و انكار ناپذیر است كه در مورد آن شك و تردید به دل خود راه نمی دهند.
اما با این وجود ممكن است كه در مورد دین اسلام با این پرسش مهم و اساسی مواجه شوند كه به راستی آموزه های دین اسلام چگونه می تواند در جهان كنونی به عنوان یك دین قابل قبول و كارآمد پذیرفته شود؟! جهانی كه در آن سبك و شیوه ی زندگی انسان تغییر یافته و او به منظور رفع نیازهای روزمره خود به عوامل و امكانات جدید روی آورده و از روش و شیوه ی زندگی قدیمی فاصله گرفته است؟!
به طور مثال در گذشته خبری از بانك، شركت بیمه، بازار بورس، بازار ارز، بازار سكه و طلا و مسایل مرتبط با حقوق بشر ،شکل حکمرانی و انتخابات نبود، اما امروزه ما شاهدیم كه این امور جدید التأسیس به صورت چشمگیر جای خود را در بین جامعه ی بشری باز كرده و مردم به منظور تسهیل و راحت سازی امور زندگی خویش و نیز بهتر زیستن اجتماعی به آنها روی آورده اند.
به اعتقاد درست اگر انسان بخواهد با وجود به روز بودن و استفاده از امكانات جدید یك زندگی دینی و خداپسندانه هم داشته باشد، در مسیر تأمین نیازمندی های خویش حتماً باید قوانین و مقررات الهی را نیز در نظر بگیرد و سعی كند كه در این مسیر به گونه ای عمل نماید كه اعمال و رفتارش در چارچوب آموزه های دین باشد ویا حداقل متضاد با آموزه های آن نباشد.
در اینجا ممكن است عده ای با یك نگاه سطحی گمان كنند كه دین اسلام قادر نیست كه خود را با زندگی امروزی تطبیق دهد چرا كه این دین یك مُدل قدیمی از سبك و روش زندگی ارائه می دهد و از این جهت طرفدار كهنگی و فرسودگی است و هرگز از یك زندگی نو و جدید استقبال نمی كند.
آنچه در پاسخ به این عده می توان گفت آن است كه: این باور غلط و نادرست آنها ناشی از عدم آگاهی و نداشتن اطلاعات كافی نسبت به آموزه های دین اسلام است، كه اگر كسی از دستورات و قوانین اسلام آگاهی كافی را داشته باشد هرگز در ذهن و اندیشه خود دچار چنین نتیجه گیری نخواهد شد.
آموزه های اسلام از سوی پروردگار متعال به گونه ای نرم و انعطاف پذیر طراحی شده كه می تواند با یك پوشش همه جانبه نیازهای انسان را در زمان های مختلف در هر عصر و زمانی به خوبی تأمین نماید، وسعت و گستردگی آموزه های دین اسلام به اندازه ای است كه می تواند مسائل گوناگون زندگی انسان را تحت پوشش قرار دهد و به راحتی پاسخ گوی تمام نیازهای او در تمام مدت عمرش باشد و به گونه ای عمل نماید كه هیچ گاه در مورد اداره زندگی او دچار عجز و درماندگی نشود. اسلام دینی است كه با واقعیت های زندگی بشر در ارتباط است نه یك دین خیالی و ساختگی كه همراه با یك مُشت آموزه های بی مصرف، بخواهد پیروان خود را به یك مسیر نامعلوم بكشاند.تجربه حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه و حکومت کوتاه امام علی علیه السلام نمودار خوبی برای قضاوت است.
هنگامی که بندگان من از تو در باره من، پرسش می کنند، پس من نزدیکم ودعای دعا کننده را اجابت می کنم. سوره بقره آیه 186
مفهوم دعا، خواندن و ندا دادن است یعنی وقتی کسی را صدا می زنیم در حقیقت او را دعوت به خود با انتظارجلب توجه، می کنیم، در واقع دعا یک نوع طلب کردن برای رفع نیاز از کسی است که قدرت اجابت و برآورده ساختن آن را دارد. ما خدا را می خوانیم چون بر این باوریم که او از قدرت و علم و حکمتی بر خوردار است که قادر بر تحقق بخشیدن به خواسته های ما را در صورت وجود مصلحت، دارد. ما بر این باوریم که هیچ مانعی در برابر اجابت دعا نیست الا از جانب بندگان وآن عبارت است از گناه و یا عدم مصلحت در صورت اجابت دعا. ما خداوند را با دعا مورد خطاب قرار می دهیم و با زبان دعا با او سخن می گوییم چون در زبان دعا لطافت هایی است که در زبان عادی نیست، دعا، سخن گفتن کوچک با بزرگ با حالت تذلل است که چشم بر خوان گسترده رحمت و نعمت اللهی دارد. دعا حلقه وصل بین جهان مادی و غیر مادی است و دعا به منزله نردبانی است که آدمی به واسطه آن به سوی کمال قدم بر می دارد .
مسلماً شيطان هم مخلوق خداوند است كه در اصل خدا را عبادت مي كرد و بعد منحرف شد و تسلط او بر مردم به شكل اجباري نيست بلكه بر كساني مسلط مي شود كه بواسطه وسوسه هاي او لغزيده و او را برخود مسلط مي كنند در عين حال بسيار افرادي هم در مقابل او مقاومت مي كنند.ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوكلون انما سلطانه علي الذين يقولونه والذين هم به مشركون ( سوره نحل 100 و 99 ) يعني شيطان بر مومنان و كساني كه بر خدا توكل مي كنند سلطه نداشته و بر كساني كه او را سرپرست خود قرار داده و مشركان سلطه دارد. در نتيجه شيطان مبداء مستقل در كنار خداوند به عنوان منشاء پيدايش شر و گناه نيست بلكه خود موجود ضعيف و مخلوق خدا است و انسانها بر اساس اختيار خود فريب او را مي خورند.
در مورد حقيقت و ماهيت فرشتگان كه آيا روح بوده و كاملاً مجرد ( غير مادي ) هستند يا اينكه جسم لطيفي هستند كه برخي از خصوصيات جسم مثل شكل را دارند ، اختلاف وجود دارد در عين حال قطعاً در حالت عادي ، مشاهده حسي نخواهند شد . قطعاً بعضي از آنها داراي اسم هستند ، ولي همه آنها داراي وظيفه خاصي مي باشند مثل ابلاغ وحي ، قبض روح و وساطت در رساندن فيض ، و بعضي در تحت نظر بعضي ديگر وظايف خود را انجام مي دهند و لذا مقامات آنها هم متفاوت است و در بين آنها جبرئيل ، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل مقام بلند تري دارند.
اصولاً فرشتگان در گروه هاي مختلف و داراي مسئوليتهاي مختلفي هستند و هر گروه از ملائكه در تحت مسئوليت يكي از فرشتگان بالاتر قرار دارند در مورد فرشتگان مرگ نيز به همين منوال است كه فرشتگان زيادي كارگزار ملك الموت يا همان عزرائيل قرار دارند. در قرآن سوره سجده آيه 11 فرموده است:قل يتوفاكم ملك الموت الذي و كل بكم; بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده ( روح ) شما را مي گيرد و در روايت ملك الموت را همان عزرائيل تفسير كرده اند و نيز در سوره نحل آيه 32 و 28 فرمود:الذين تتوفاهم الملائكه ظالمي انفسهم الذين تتفواهم الملائكه طيبين; يعني همانها كه فرشتگان ( مرگ ) روحشان را مي گيرند در حالي كه به خود ظلم كرده بودندهمانها كه فرشتگان ( مرگ ) روحشان را مي گيرند در حالي كه پاك و پاكيزه اند و نيز در سوره انعام آيه 61 فرموده است:اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا; وقتي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جان او را مي گيرند در اين آيه منظور از رسلنا ملائكه است همانطور كه در آيه شريفه ديگر در مورد ملائكه رسل تعبير كرده است الله يصطفي من الملائكه رسلاً يعني خداوند از فرشتگان رسولاني بر مي گزيند. بنابراين در سه آيه آخر مرگ اشخاص به ملائكه و فرشتگان نسبت داده شده است ولي در آيه اول به ملك الموت (عزرائيل) و هر دو تعبير درست است چرا كه اگر فرشتگان مرگ مسئول قبض روح هستند مسئوليت خود را تحت نظر عزرائيل انجام مي دهند و چنين تعبيراتي صحيح و متداول است .
هيچ امري از امور عالم از جمله حيات و ممات انسان بيرون از اذن و اراده الهي نمي باشد و تا مشيت خداوند به چيزي تعلق نگيرد هرگز پا به عرصه وجود نخواهد گذاشت لذا مرگ افراد با خواست و اراده الهي انجام ميگيرد گر چه خداوند در اين مسير از وسائلي همچون فرشتگان مرگ بهره ميگيرد كه وظيفه آنها پايان دادن به زندگي افراد است ولي آنها نيز بدون اذن خداوند كاري را انجام نمي دهند . البته برخي مرگها طبيعي و برخي ناگهاني است كه منسوب به علتي ميشوند كه حكمت برخي براي ما معلوم و برخي نامعلوم ميباشد.