نشست سی و هشتم نسل ماندگار با حضور و خاطره گویی حاج حمید سلیمانی و حاج نوروز گرزین از رزمندگان و فرماندهان هشت سال دفاع مقدس با خاطراتی پیرامون عملیات قادر برگزار شد.
در ابتدای این نشست نوروز گرزین با استفاده از نقشه به تشریح منطقه عملیاتی غرب پرداخت. گرزین گفت: عملیات قادر بعد از عملیات بدر و خیبر شروع شد. وقتی که در جبهه های جنوب رزمندگان و فرماندهان به بن بستی خوردند تصمیم گرفته شد در غرب کشور عملیات شود. عملیات قادر در 3 مرحله انجام شد.
شاید مهم ترین هدف، عراقی ها را از جنوب به غرب کشاندن بود و راهی برای نفوذ عملیات های چریکی قرارگاه رمضان باز شود. قرار بود شهر سیدکان عراق تصرف شود. عملیات بیش از 2 ماه طول کشید. عمل کننده بیشتر نیروهای ارتش با فرماندهی شهید صیاد شیرازی بودند. از سپاه هم لشکر 8 نجف اشرف، لشکر ویژه شهدا بودند. ما عملیات مهمی با حضور حاج حمید سلیمانی در جبهه میانی داشتیم و تازه هم برگشته بودیم ساری.
چند روزی که بودیم به ما گفتند باید به جبهه غرب بروید و آن قدر وضعیت حاد بود که نارنجک و اسلحه و مهمات گرفتیم و به اتفاق 60تا 70 نفر وارد اشنویه شدیم. نیروهایی که قرار بود به ما کمک کنند از شهربانی همان منطقه بودندکه بالای 40 سال سن داشتند. و از آنجا که یکی از ویژگی های جنگ در مناطق کوهستانی توان جسمی بسیار بالا است آن نیروها نتوانستند به ما کمک کنند و همراهی کنند. فصل بسیار سردی بود. گروه ما با بچه های شهربانی شدیم 150 نفر که به چهار گروه تقسیم شدیم. یک گروه به فرماندهی حاج حمید سلیمانی یک گروه شهید علیپور و یک گروه بنده یک گروه هم به عنوان احتیاط که خود فرمانده گردان مرحوم محمد رنجبر هدایت می کرد.
عراق روز اول ماه مبارک رمصان شروع به عملیات کرد. از زمین و هوا . خیلی چیزها دیده بودیم اما این قدر حجم آتش فقط در عملیات کربلای 4 دیده بودم. 3 ماه هواپیما می آمد. هر کدام مجبوربودیم چند کار انجام بدهیم مثلا آقای سلیمانی اسلحه خودش را داشت و خمپاره 60 هم گرفت و هم می بایست نیروهایش را فرماندهی می کرد.
ماموریتی که داشتیم در منطقه لولان و اشنویه بود. منطقه ای که نمی شناختیم و در حقیقت ما با 3 عامل جنگ می کردیم: اول با طبیعت دوم کومله و دمکرات و بعد با نیروهای عراقی. یک مسافت 15 کیلومتر را از 3 راه لولان تا منطقه مورد نظر پیاده رفتیم تا در ارتفاع گرده شوان مستقر بشویم. گرده شوان تقریبا به همه جا اشراف داشت.
دو روز که مستقر شدیم شواهد نشان می داد که دشمن قرار هست تک کند. ارتفاعی در مقابل ما بود به اسم «لیبی لاتا» تانک های کوهستانی مثل نفربر بودند و داشتند مانور می کردند. به مرحوم رنجبر اطلاع دادیم که دشمن می خواهد تک کند. خیلی توجهی نکردند تا اینکه یقین کردند. شب اول ماه رمضان تقریبا 37 سال و شش ماه پیش در چنین روزی ساعت 2 شب آتیش سنگینی که از غروب شروع کرده بودند را شدت دادند. سلاح نیمه سنگین ما یک آرپی جی، یک خمپاره 60 چریکی بود . خمپاره 60 را گرفتم و دوستان 30 گلوله اش را همراه خودشان آوردند. 2ونیم شب از مقابل با ما درگیر شدند . جنگ تقریبا تن به تن شد کلاش به کلاش و نارنجک به نارنجک شروع شد. آقای میرحاجی که آرپی جی زن بود آن قدر آرپی جی زده بود که از گوشش خون می آمد و دستش هم تیر خورد.
سلیمانی و گرزین که نقش داشتند خاطرات یکدیگر را به نوبت تکمیل می کردند. در این بخش گرزین گفت: از فرماندهی دستور رسید که بیاید عقب. این مسافت حدودا یک کیلومتری را، حدود 40 دقیقه به سختی زیر آتش رفتم. گفت که برنامه عوض شده است. برگشتم پیش بچه ها . هلی کوپتر عراقی ها به شدت می زد و دیدم که یک کامیون 911 را پشت حاج حمید با نیروهای درونش پیاده کرد. ناامید شدم گفتم کار حاج حمید تمام شد. وقتی روز شد 5 نفر مانده بودیم. مهدی میرشکار که همراهم بود را گفتم بریم، و توی ارتفاع حرکت کردیم و توی شیار افتادیم و این طوری از تیر رس دشمن محفوظ ماندیم. خودمان را به لولان رساندیم دست حاج حمید ورم شدیدی کرده بود. نیروها را جمع و جور کردیم و شب بسیار سختی را گذراندیم . سلیمانی در ادامه گفت: چون از قبل با خمپاره 60 چریکی کار نکرده بودم موقع شلیک احساس درد می کردم و فکر می کردم طبیعی هست ولی وقتی عقب برگشتیم دیدم که دستم ورم شدیدی کرده و خون آمده و انگشتم دچار شکستگی شده که تا آن موقع متوجه نشده بودم. در انتهای این نشست حاج حمید سلیمانی با یادی از رزمنده رحمت کلاته عربی خاطره ای طنز و شیرین از ایشان گفتند.
در پایان این نشست حاج نوروز گرزین با اشاره به رشادت های رزمندگان و همچنین ایثار و از خود گذشتگی خانواده های آنان به خانواده ای اشاره کرد و از افرادی که توانایی پژوهش و نویسندگی دارند درخواست کرد درباره آنان پژوهش کنند و زندگی آنان را به رشته تحریر در بیاورند. او گفت: در یکی از نشست های نسل ماندگار حاج علی گرزین خاطره گفت. پدرآقای گرزین مرحوم می شود و مادر 4 فرزند را تربیت می کند. یکی شهید می شود ویک نفر جانباز و فرزند دیگر که معلول بوده. برادر ایشان و نوه اش هم شهید شدند . نیاز است زندگی افرادی مثل ایشان نوشته شود.
شایان ذکر است در نشست سی و هشتم نسل ماندگار گروهی از دانش آموزان از مدرسه تربیت کوی الغدیر و گروهی از دانشجویان، از دانشگاه گلستان رشته جامعه شناسی حضور داشتند. سی و هشتیمن نشست نسل ماندگار شامگاه روز سه شنبه 23 آبان ماه در تالار اندیشه موسسه فرهنگی میرداماد با حضور رزمندگان دفاع مقدس و خانواده های آنان و سایر علاقه مندان برگزار شد.