چهارمین نشست نسل ماندگار؛ خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس، عصر روزچهارشنبه 30 تیرماه در محل تالار اندیشه موسسه فرهنگی میرداماد برگزار شد. در این نشست دو تن از رزمندگان دفاع مقدس سردار غلامرضا گوکلانی فرمانده پشتیبانی لشکر25 کربلا و حاج محمد قاسم آبادی مسئول تغذیه این لشکر در زمان دفاع مقدس به تبیین خاطرات خود پرداختند.
سردار گوکلانی در این نشست با اشاره به آغاز جنگ تحمیلی به غربت های روزهای آغازین جنگ اشاره کرد و گفت: در 4 مهر به تعداد 75 نفر از مازندران عازم منطقه شدیم. در تهران برای یکی دو روز آموزش دیدیم. دانش نظامی و امکانات ما بسیار کم بود در حالی که دشمن همان زمان 12 لشکر و 6 تیپ مستقل داشت. در حالی که 5 استان ما اشغال شده بود 75 نفری که اعزام شده بودیم را در گروه های 27 نفره تقسیم کردند تا با دشمن مقابله کنیم. امکانات اولیه ما ژ3 بود که از شهر خودمان علی آباد برده بودیم و سلاح سنگین هم خمپاره 60 بود. گوکلانی در ادامه گفت: ما حتی سهمیه تیر سبک نداشتیم و گاهی از برادران ارتش خواهش می کردیم یک خشاب به ما بدهند. غذای ما نان خشک و کنسرو لوبیا بود. اما زمانی که جنگ مردمی شد طوری شد که ما در عملیات کربلای 4 و 5 فقط از استان مازندران 39 هزار نیرو داشتیم. ما وقتی در بیت المقدس پیروز شدیم و خرمشهر آزاد شد صدام با معمر قذافی تماس گرفت و پرسید چه کار کنم؟ گفت ایرانی دنبالت خواهند آمد برو بغداد را کانال بزن. بعدها و پس از پایان جنگ خود من آن دژها و کانال ها را دیدم. رزمنده ی دیگری که در نشست چهارم نسل ماندگار خاطراتش را بیان کرد، آشپز لشکر 25 کربلا بود. حاج محمد قاسم آبادی در گوشه ای از سخنان خود گفت: زمانی که جنگ آغاز شده بود کارمند رسمی دانشکده پرستاری بودم. از طریق رادیو اعلام کردند که برای جنگ نیاز به آشپز دارند. به سختی 3 ماه ماموریت گرفتم و به جبهه رفتم. این 3 ماه شد 6 ماه و بعد یک سال و نهایتاً طوری شد که چون نمی توانستم مرخصی بیایم دستور دادند زن و بچه ام را به اهواز بیارم. او در ادامه گفت: شغل آشپزی کم نیست. متاسفانه هیچ وقت گفته نشد که بچه های پشتیبانی جنگ چه کشیدند. 30 سال از جنگ گذشت و از پشتیبانی و موتوری دعوت نشد که صحبت کنند و خاطره بگویند. قاسم آبادی گفت: در بهمن شیر آشپزخانه ای برای لشکر ویژه 25 کربلا راه اندازی کردیم که 25 هزار غذا 4 و نیم صبح بیرون می آمد و 25 هزار غذا نیز 10 و نیم صبح تا کنار اروند رود می رسید، ناهار ساعت 3 تا 4 به بچه ها می رسید. او سپس به آماده سازی و دشواری انتقال غذا با عبور از اروند رود اشاره کرد و گفت: چند روز قبل از عملیات به دستور سردار مرتضی قربانی تمرین حمل غذا را انجام دادیم. این رزمنده در بخشی از سخنان خود با اشاره به کمک های مردمی و زحمات بچه های پشتیبانی با اشاره به نام همرزمانش همچون کمال غریبی و دهقان گفت: ستاد جذب گرگان با وجود حاج آقا نورمفیدی کمبود و مشکلی نداشتیم. امکانات از جاهای دیگر می رفت قرارگاه اما ایشان مستقیم می فرستاد لشکر. آشپزخانه ای در هفت تپه زد که اگر برای 60 تا 70 هزار نفر پخت می کردیم امکاناتش را داشتیم و حمامی احداث کرد در هفت تپه که لشکر دیگر نیازی به حمام نداشت. در نشست چهارم نسل ماندگار، یک اتفاق خوب دیگر هم رقم خورد. علی رایج فرزند ناشنوای شهید مهدی رایج به پشت تریبون آمد و دلنوشته اش را خواند. او که به سختی می توانست کلمات را بیان کند و مجری برنامه متن سخنان او را برای حاضرین، بازخوانی می کرد، فضای مراسم را معنوی تر کرد. علی که سابقه عضویت در تیم ملی فوتسال ناشنوایان ایران را نیز داشته در لابه لای دلنوشته اش از این گفت که وقتی بابایش شهید شد فقط 3 سال داشته و هیچ چیز از او به یاد ندارد و ... . شایان ذکر است سلسله نشست های نسل ماندگار که در آن رزمندگان دفاع مقدس به بیان خاطرات خود می پردازند، به صورت 2 ماهانه برگزار می شود. در این نشست ها رزمندگان، خانواده های آنان و سایر شهروندان علاقه مند گردهم می آیند تا مروری بر ناگفته های جنگ داشته باشند.