متن سخنرانی آیت ا... نورمفیدی در عصر شعر عاشورایی روئت جمیل
بسم الله الرحمن الرحیم؛شعر نقش بسیار مهمی در جریان ساختن حادثه و نهضت عاشورا در طول تاریخ داشته است. نکتهای که همیشه در ذهن من بودو وهست که شعر میتواند به عاشورا یک حیات جدید ببخشد و حادثه ی عاشورا را تازه کند،در فرهنگ ما داریم «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا»،چون جنگ بین حق و باطل هیچوقت تعطیل نمیشود.شعری یکی از چیزهایی است که می تواند حادثهی عاشورا را برای عموم تبیین کند.
از وقتی که آدم ابوالبشر به این جهان آمد تا به امروز جنگ بین حق و باطل همیشه بوده و هست تا ظهور حضرت ولی عصر(عج)، آن وقت هم نه این است که باطل محو میشود،بلکه حاکمیت در اختیار حق قرار می گیرد. چون ظهور حضرت ولی عصر(عج) جلوی اختیار، انتخاب و آزادی بشر را نمیگیرد و بشر باز هم آزاد است.اعتقادم این است که شعر ما باید یک همچون جاذبهای داشته باشد.
مرثیه یک بعد حادثهی عاشورا است.روضه خوانی یک بعد حادثهی عاشورا است.امّا بخش کوچک حادثهی عاشوراست. شاید 10 درصد از حادثهی عاشورا مرثیه است، 90 درصد جریان عاشوراتحقق عینی ارزشهای الهی است. این مهم است ما باید در اشعارمان اول به این بعد توجه کنیم (به آن90 درصد).بسیاری وقتها شعرهایی که گفته میشود توجه به آن ده درصد است و از نود درصد غافل شدیم.
وقتی پیامبر میفرماید: «ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه». حسین چراغ هدایت وکشتی نجات است به خاطر آن ده درصد است یا به خاطر نود درصد. که آن روز از این وجود نورانی متجلی شد.
در سپاه مقابل امام حسین(ع) هر چه تاریکی و ظلمت و قساوت قلب، هر چه پلیدی و زشتی بود بُروز کرد. از این طرف هم هرچه زیبایی و خدایی بود و هرچه رنگ خدایی داشت چه در زمینهی اخلاق و چه در زمینهی رفتار اجتماعی.چون همهی این عالم تجلی اسماء صفات ذات اقدس اله است. همهی اینها به وسیله ی این سپاه 70/80 نفره یا نهایت 130 تا140 نفره آن روز متجلی شد.
تمام هم من این است که شعرای ما، حداقل شعرای استان خودمانرا بکشانم به سمت آن نود درصد. ضمن این که آن ده درصد هم باید باشد و با آن آمیخته شود. چرا؟ چون گریه، احساس، اشک یک جریان و پلی است که فاصلهی آدم را با خوبیها کم میکند، یعنی اگر احساس نباشد من بخواهم به سوی یک خوبی حرکت کنم ممکن است یک سال طول بکشد ولی وقتی که گریه و اشک هست، دل می شکند در این ظرف اگر شعرای ما بیایند و آن نود درصد را متجلی کنند،آن موقع است که موثر واقع می شود.
این یعنی یک دنیا عرفان؛ عرفان یعنی همین یعنی این که انسان از خود سفرکند، از قفس نفسانیت و منیت بیرون بیاد؛ همهی تعلقات و زنجیرهایی که به دست و پای انسان بسته شده را دور بریزد و برود به سوی او و آن وقت چه لذتی دارد.خدایا به ما آن لذت را بچشان.
امام زین العابدین (ع) در مناجات خمس عشر می فرماید: إِلَهِيمَنْذَاالَّذِيذَاقَحَلاوَةَمَحَبَّتِكَفَرَامَمِنْكَبَدَلاوَمَنْذَاالَّذِيأَنِسَبِقُرْبِكَفَابْتَغَىعَنْكَحِوَلا خدایا کی هست که شیرینی محبت تو را چشیده باشد و به دنبال چیزهای دیگر برود. این که ما دنبال چیزهای دیگر میافتیم، تعلق به دیگر چیزها پیدا میکنیم به خاط این است که شیرینی محبت خدا را نچشیدیم.
اگر کسی با قرب به تو انس گرفته باشد هیچ وقت روی خودش را به سوی چیز دیگر بر نمیگرداند.
امروز جامعهی ما مکتب و آرمان میخواهد، اگر ما الگوهای درست را به او ندهیم به دنبال هنرمندان آمریکایی و اروپایی میرود. شعرا مسولیت دارند.
در جلسهای گفتم اگر من ذوق شعری داشتم همهی کارهای خودم را کنار میگذاشتم، مینشستم و یک دیوانی از خطبه ها و سخنان اباعبدا... میسرودم.
صبح عاشورا امام حسین آب نداشتند برای وضو و با تیمم نماز خواندند. طبل جنگ از طرف سپاه مقابل به صدا در آمد؛ امام(ع) از خیمه بیرون آمدند، لشکری حداقل 30 هزار نفری همه آماده برای جنگ، ما یک حادثهی کوچک که پیش میآید میترسیم و غش میکنیم. امام حسین(ع) ایستاد و با کمال آرامش گفت: اَللّهُمَّاَنْتَثِقَتیفیکُلِّکَرْبٍوَاَنْتَرَجائیفیکُلِّشِدَّةٍ، خدایا تو تکیهگاه من در هر غم و غصهای هستی، تو امید منی در هر شدت و سختی.
این جملات را بپرورانید، این صحنه را به تصویر بکشید که چه حالی و چه وضعی بود.شما میتوانید این کار را بکنید.حالت یک انسان معمولی را نشان دهید و بعد در آن فضا بیاید حِس امام حسین(ع) را، آن توحید حقیقی که جلوه کرد را نشان دهید، یعنی اصلاً این جمعیت 30 هزار نفری مثل این که وجود ندارد.
دل آرام، مطمین، اینها را بپرورانید، در جامعه ی امروز ما خیلی اثر دارد.
اگر شعرای ما قضیهی عاشورا را اینگونه ببینند و اینگونه امام حسین(ع) را معرفی کنند. آن وقت می بینید چطور بی اختیار اشک انسان سرازیر می شود.
اشعار به نحوی باشد که بتواند در نوحهها هم بیاید. الان شعرهایی که دوستان می گویند در این محفلهای شعری خوانده میشود. در نوحهها نمیآید.
این شعری که الان خوانده شد. ای غمت شیرازهی جانم حسین
غم چیز خوبی نیست. اما در معارف قرآنی داریم که سفارش شده که برای چیزهایی که از دست میدهیم گرفتار غم نشویم و برای چیزهایی که به دست میآوریم خوشحال نشویم.قرآن می فرماید:لِكَيْلَاتَأْسَوْاعَلَىمَافَاتَكُمْوَلَاتَفْرَحُوابِمَاآتَاكُمْ
غم چیزه بدی هست اما این غم حسین(ع) مقدس است، غم محرکی است که در انسان جوشش ایجاد می کند.
ای غمت شیرازهی جانم حسین
در تمام تحرکاتی که پس از حادثهی عاشورا شروع شد، از این غم آغاز شد، قیام توابین، قیامهای بعدش غم عاشورا بود که این تحرک را در عالم اسلام به وجود آورد و بنیان بنی امیه و بنی عباس را بالاخره زیرورو کرد.
این غم غم خوبی است.
هیچ کس از خود امام حسین(ع) نمیتواند بهتر ایشان را معرفی کند. امام حسین(ع) بهترین معرفش بیانات، خطبهها و سخنرانیهای حضرت است..
از روزی که از مدینه حرکت کرد و به کربلا آمد تا عاشورا و ظهر عاشورا و شهادت ایشان، اگر همینها را در قالب شعر بیاوریم، اما ترجمه نباشد.شاعر یک جمله را پرورش می دهد. با نگاه های متفاوت و قشنگ، حلاجی میکند.
به دل مینشاند. من اشعار مولوی را اینجوری می بینم.
اشعار حافظ خیلی بلند و والاست است، منتها یک عارف سالک میخواهد که آن شعرها را معنا کند. هر کسی هم شعرهای حافظ را نمی فهمد؛ چون نمیفهمند میگویند شراب خوار بوده، اُف بر آنها باد که حافظ را هم اینجوری شناختند. امام خمینی می گویند: قال العارف الکامل شیرازی؛ عارف کامل شیرازی چنین گفته است.
حافظ از مِی خیلی اسم میبرد اما کدام مِی را می گوید. چرا اینقدر بزرگان خودمان را کوچک میکنیم؟ چرا اینقدر سطح آنها را پایین میآوریم؟ افتخارات خودمان را هم اینجوری خراب میکنیم.
تحقق عینی همه ابعاد اسلام و همه ارزشهای اسلام که ما میگوییم اگر عاشورا نبود، از اسلام چیزی باقی نمیماند. این است که آن روز آن چیزی که لُب اسلام بود توسط امام حسین(ع) پیاده شد. هم در بعد مهمترین اصل اسلام یعنی، ایمان و توحید تا برسد به مسائل اخلاقی و رفتاری همه چیز در حادثه عاشورا هست. در حالت عادی ممکن است فرد آدم خوبی باشد اما وقتی معرکه و بحران که پیش میآید خودش را ببازد. اما می بینیم در آن بحران باز امام حسین(ع) موحد و یکتا پرست و وابسته به حقی است که یک ذره عوض نمیشود. سر وقت نماز ظهرش را هم می خواند.
این ها باید جلوه پیدا کند. بخدا جوانان ما اگر یک همچین الگویی را بشناسند دیگر حرف عرفانهای کاذب را گوش نخواهند کرد. حداقل آنهایی که دلشان دل سالمی است. شما شعرا خیلی مسئولیت دارید بیایید بخشهای مختلف را تقسیم کنید هر کدام یک گوشهای را بگیرید.
باز این شعری را که خوانده شد: «سیر از خود تا خدا دارد حسین(ع)»
این یعنی یک دنیا عرفان، عرفان یعنی همین یعنی این که انسان از خود سفر کند، از قفس نفسانیت و منیت بیرون بیاید، همهی تعلقات و زنجیرهایی که به دست و پای انسان بسته شده را دور بریزد و به سوی اوبرود و آن وقت چه لذتی دارد. خدایا به ما آن لذت را بچشان.