نوزدهمین نشست گفتمان دینی موسسه فرهنگی میرداماد با موضوع فقه اسلامی- عقلانیت و چالش های معاصر برگزار شد. این نشست عصر روز یک شنبه 4 آبان 93 در محل تالار اندیشه موسسه فرهنگی میرداماد با حضور علاقه مندان به مباحث معرفت دینی و سخنرانی اندیشمند فرزانه آیت ا... دکتر مهدی هادوی تهرانی برگزار شد . آیت ا... دکتر مهدی هادوی در ابتدای سخنان خود گفت: اصطلاح عقل در فرهنگ جدید غربی معادل رشنالیتی یا رشنالl است در فرهنگ فلسفی آنان که در دوران بعد از «دوران تاریکی» در غرب به تعبیر خودشان در دوره رنسانس و دوره «روشنگری» این اصطلاح شکل گرفت. به اصطلاح در واقع این عقل، گاهی از آن تعبیر می کنیم به عقل حسابگر غیر از اصطلاح عقل است که در فلسفه های کهن، در فلسفه های کلاسیک مطرح بوده غیر از اصطلاح عقل است که در فرهنگ اسلامی مطرح است این شباهت اصطلاحات ما را به اشتباه نیندازد. یکی از مواردی که بسیاری از افرادی که وارد بحث های جدید می شوند اشتباه می کنند و من زیاد از این اشتباهات دیدم این است که تفاوت مصطلحات را در فرهنگ های مختلف نمی دانند و فکر می کنند این تلقی که مثلاً در فرهنگ فلسفی کلاسیک از عقل وجود دارد همان تلقی که مثلاً عقل از فرهنگ فلسفی جدید غرب و یا در فرهنگ اسلامی وجود دارد.اصلاً این طور نیست بسیاری مواردی ممکن است مصطلحاتی مشابه هم باشد ولی در واقع تفاوت های جوهری با هم داشته باشد. او سپس به تعاییر عقل در فلسفه کلاسیک پرداخت و گفت: عقل در اصطلاح فلسفی کلاسیک، فلسفه قدیم به تعبیر عربی فلسفه مدرسی همان است که احیاناً کسانی که منطق خوانده باشند منطق کلاسیک با آن آشنا هستند که یکی از قوای نفس محسوب می شود که قدرت ادراک مفاهیم کلی را دارد البته این عقل عقل بشری است. در اصطلاح فلسفی ما یک عقل دیگری هم داریم که اون عقل یکی از مراتب عالم وجود است که برترین مرتبه عالم وجود هم هست بعد از مرتبه ربوبی که در فلسفه از آن به واجب الوجود تعبیر می شود. وقتی از واجب الوجود به سمت ممکن الوجود حرکت می کنیم در فلسفه کلاسیک اولین عالمی که به آن می رسیم عالم عقل نامیده می شود که در واقع عالمی است که در اصطلاح فلسفه کلاسیک موجوداتش هم ذاتاً و هم فعلاً یعنی به لحاظ فعل و عمل مجرد هستند. علت اینکه در فلسفه کلاسیک به عقل بشری که مدرک کلیات هست عقل گفته می شود این است که در فلسفه کلاسیک معتقدند ما از طریق آن عالم عقل کلیات را ادراک می کنیم یعنی در واقع آن صورت هایی که در عالم عقل است به شخص انسان در عقل انسانی نقش می بندد (البته به یک معنایی) و ما مفاهیم کلی را درک می کنیم که یک بحثی بین فیلسوفان ما وجود دارد که چگونه این اتفاق رخ می دهد که بحث است که در فلسفه ما به روش های مختلفی تبیین شده است. آیت ا... هادوی با اشاره به اینکه اصطلاح عقل در فرهنگ اسلامی در مقابل مفهوم جهل به کار رفته است افزود: شما اگر به کتاب اصول مرحوم کلینی رضوان ا... علیه مراجعه کنید می بینید آنجا یک فصلی است که همان فصل اول کتاب اصول کافی محسوب می شود کتاب العقل و الجهل و روایاتی در آن وارد شده که از جمله روایت معروف جنود عقل و جنود جهل که حضرت امام رضوان ا... تعالی علیه شرح مفصلی بر این روایت دارند که به صورت یک کتاب مستقل هم منتشر شده تحت عنوان «جنود عقل و جنود جهل». آن عقلی که در آنجا هست در فرهنگ اسلامی تعبیری دارد در برخی روایات : العقل ما بعدا به الرحمان عقل آن است که انسان با آن بندگی خدا می کند و بهشت را به دست می آورد. بنابراین آن نوع عقلانیتی که منجر به خدا می شود آن نوع عقلانیتی که منجر به صدق در عمل می شود آن در واقع از نظر فرهنگ اسلامی جهل است، اصلاً عقل نیست هرچند آن می تواند در فرهنگ فلسفه کلاسیک ما از باب ادراک کلیات به عنوان عقل تلقی شود که این امر عقلی است به این معنی که یک مفهوم کلی است. البته فیلسوفان ما که تحت تأثیر مفاهیم دینی بودند سعی کرده اند بین آن چیزی که در فضای فلسفی یونان باستان وجود داشت با آن چیزی که در فضای مفاهیم دینی ما وجود داشت یک تلفیق و ترکیب هماهنگی را ایجاد کنند که شکل کامل این تلفیق و ترکیب را شما در فلسفه صدرایی در حکمت متعالیه می بینید. صدرالمتألهین قهرمان صحنه تلفیق بین مفاهیم نقلی ، مفاهیم عقلی و یافته های عرفانی است که این کار را سعی کرده در آثار خودش و به ویژه در بزرگترین اثرش کتاب اسفار انجام دهد. فیلسوفان ما روایت اول ما «خلق ا... العقل» با آنچه که در فلسفه کلاسیک آمده که اولین مرتبه عالم وجود بعد از واجب الوجود عقل است ترکیب کرده اند و آن روایت را به همین ترکیب کردند که «اول ما خلق ا... العقل» همین مرتبه اول است که در فلسفه از آن یاد می شود. این اصطلاحاتی است که ما در فرهنگ فلسفی کلاسیک قبل از اسلام، در فرهنگ فلسفه یونان و بعد در فلسفه بعد از اسلام از فلسفه فرهنگ اسلامی داریم. البته واقعیت قضیه این است که فلسفه یونانی بعد از اینکه به دست فیلسوفان مسلمان افتاد و بویژه توسط فارابی و بعد از او شیخ الرئیس و بعد صدرالمتألهین امثال اینهاست، متحول شد و از بیان قرائتها و یکی قرائت ابن رشد است که کاملاً متفاوت است با قرائت شیخ الرئیس و فارابی. برخلاف شیخ الرئیس و فارابی که مفاهیم توحیدی را از فرهنگ فلسفه غرب یونان باستان به دست می آورند این رشد متفاوت بر این نقل کرده فلسفه یونانی را و به همین دلیل هم فرهنگ فلسفی ابن رشد چندان در بین فیلسوفان مسلمان رایج نبوده و به آن اعتنا نشده و به خلافش در فرهنگ غرب بیشتر به روایت ابن رشد توجه دارند. در فرهنگ فلسفه غرب جدید مفهوم عقل به تعبیری تنزل پیدا کرده تبدیل شد به یک مفهوم و تعبیری خاکی از آن مفهوم افلاکی آمده به زمین همچنان که در دوره رنسانس بسیاری از مفاهیم متعالی در واقع تبدیل شد به مفاهیم دانی، زمینی و خاکی که یکی از آن مفاهیم مفهوم عقل است. عقلی که در فلسفه جدید غرب شکل گرفت که ما گاهی از آن تعبیر می کنیم به عقل حسابگرتوجهی که به عقل به مفهوم متعالیه قبل از این دوران دانست تبدیل شد به یک مفهوم پایین یک مفهوم زمینی و خاکی و به تعبیری ناسوتی و این مفهوم ناسوتی معیار شد در فلسفه و کل رشته های منشعب در فلسفه در غرب که در رشته های مختلف علوم اسلامی شکل گرفت و در برخی شاخه های علوم انسانی مثل جامعه شناسی به خصوص بعضی از رشته ها و زمینه های جامعه شناسی، مثل جامعه شناسی و بر شما به شدت حاکمیت عقل حسابگر را می بینید اشکالاتی که در واقع همین عقل حسابگر مصلحت اندیشی که حالا بعضی از غربی ها به تعبیری آن را جای خدا می نشاندند و خواستند نقش خدا را بر آن قرار بدهند این اشکالات از چنین عقلی نشأت می گیرد والا عقل مفهوم اسلامی که «فاعُبد به الرحمان» آن که ناسازگاری با مفاهیم دینی پیدا نمی کند و آن عقل مفهوم فلسفی هم بعد از اسلامی شدنش توسط فیلسوفان مسلمان بزرگ و به خصوص بعد از حکمت متعالیه همان وضعیت را دارد یعنی ناسازگاری با مفاهیم دینی ندارد بلکه در راستای مفاهیم دینی و پا به پای آنها و تأیید کننده آنهاست. از منظر آن عقل کلاسیک یا عقل اسلامی خداوند تبارک و تعالی که خالق همه عالم است و آن عقل بنابر آنچه که در فلسفه کلاسیک بیان می شود توسط خود عقل وجود خداوند تبارک و تعلی اثبات می شود و ضرورتش تبیین می شود آن خداوند که عقل آن را اصل وجودش را و صفاتش را در الهیات اثبات می کند آن عقل می گوید خدایی با این صفات همچنانی که انسان را خلق کرد احکام بر انسان را هم بیان کرد و آنچه را که او بیان کرده از آن جایی که همه عالم تکوین در اختیار اوست در عالم تشریع هم در واقع تطابق وجود دارد. بنابراین آن عقل یک تطابق کامل بین عالم تکوین و عالم تشریع می بیند و ناسازگاری در این زمینه نمی بیند اما وقتی که می آییم به عقل حسابگری که حالا همین عقل به تعبیری عقل عوامی و عرفی ماست که من عقلم اینجوری می گوید عقلی که«اکثرهم لایعقلون» دارد این عقل در واقع که از نظر بسیاری از مفاهیم اسلامی جهل است البته در مفاهیم اسلامی جهل مقابل علم نیست. کتاب العقل و الجهل داریم کافی بعد از آن کتاب العلم دارد. کتاب العلم و الجهل ندارد. جهل به مفهومی که در اسلام مطرح است در مقابل عقل است این عقل حسابگر اتفاقاً نماینده اصلی جناب جهل است و اگر با آن همراه شدی همراه شدی با جهل که در همان روایت معروف امام صادق(ع) جنود جهل را در برابر جنود عقل می شمارد. اما این عقل می آید چیزهایی را که بر حسب ظواهر می بیند تبیین می کند این عقل بعضی چیزها می بیند و برداشت می کند که به نظر مثلاً ناسازگار است. این استاد برجسته حوزه با اشاره به این سئوال که آیا علوم به عقیده ارتباط دارد؟ گفت: برای پاسخ به این سئوال باید ابتدا تلقی خودمان را از علوم (انسانی) تعریف کنیم. ما سه رویکرد را در نظر گرفته ایم یکی اینکه علوم اموری هستند کاملا بی ارتباط با عقیده، در حقایقی هستند که توسط بشر کشف می شوند و هیچ اتباطی با عقیده او ندارند. میخواهد مسلمان باشد مسیحی باشد بودایی و یا ملحد باشد این علم هست هیچ فرقی هم نمی کند. در مقابل این دیدگاه 2 دیدگاه دیگر وجود دارد. یک دیدگاه این است که علوم مرتبط هستند با جهان بینی و نکته دیگر کاملاً با گروه اول در تقابل هست که نه خیر علوم ارتباط کاملا دارد با جهان بینی. آیت ا... هادوی به تشریح نظریه اندیشه مدون پرداخت و دین را به دو شاخه دین نفس الامری و دین مرسل تقسیم کرد و افزود اسلام آخرین دین مرسل است که برای هدایت آدمیان آمده است و در بردارنده ی از دین نفسالامری است و از این رو ما در هر حوزه از حیات انسان خواه منزوی خواه اجتماهی توقع داریم شاهد موضع گیری دین باشیم و عناصر دینی به صورت کلی یا جهان شمول اند و یا موقعیتی چرا که اسلام چون دین کامل است اقتضا می کند تمامی آنچه از دین نفس الامری را داشته باشد و دین در زمان و مکان خاصی نازل شده و با مخاطبان خاصی مواجه بود در بیان عناصر دینی به موقعیت توجه کرده است ولذا معارف دینی ما شامل عناصر جهان شمول و موقعیتی هستند تا علما و فقیهان در تأثیر زمان و مکان را مدنظر داشته باشند. و نظریه اندیشه مدون تئوری است برای پاسخ گویی به چگونگی این امر.